ترد

/tord/

مترادف ترد: شکننده، ظریف، لطیف، نازک

متضاد ترد: ضخیم، زمخت

معنی انگلیسی:
brittle, crisp, crispy, crunchy, fragile, frangible, short, tender

لغت نامه دهخدا

ترد. [ ت ُ ] ( ص ) شکننده و نازک و رقیق و بی دوام. ( ناظم الاطباء ). زودشکن. شکننده. سست. مقابل چغر.

فرهنگ فارسی

تروتازه، تازک، ودشکن، هرچیزی که زودشکسته شود
۱-تر و تازه لطیف ۲ - آنچه که زود شکسته گرددزود شکن
شکننده و نازک و رقیق و بی دوام . زود شکن . شکننده . سست مقابل چغر .

فرهنگ معین

(تُ ) (ص . ) (عا. ) ۱ - تر و تازه . ۲ - هر چیزی که زود شکسته گردد.

فرهنگ عمید

۱. هر چیزی که زود شکسته شود، زودشکن.
۲. نازک.
۳. [قدیمی] تروتازه.

گویش مازنی

/terd/ ترد شکننده

واژه نامه بختیاریکا

( تِرد ) سوز
تُرت؛ هُرت

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تُرَدَّ: که برگردانده شود
ریشه کلمه:
ردد (۵۹ بار)

جدول کلمات

شکننده

مترادف ها

tender (صفت)
دقیق، حساس، مهربان، نازک، لطیف، ترد، باریک، با ملاحظه، مشفق، محبت امیز، تنک، ترد و نازک

plucky (صفت)
دلیر، باشهامت، ترد، پردل

soft (صفت)
مهربان، شیرین، نازک، ملایم، لطیف، ترد، نرم، گوارا، لین، متورق، نیم بند

fragile (صفت)
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک

brittle (صفت)
شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن

frangible (صفت)
شکننده، ترد

friable (صفت)
شکننده، ترد، خرد شونده

crisp (صفت)
ترد، مجعد، پرچین و شکن

crispy (صفت)
ترد، مجعد، پرچین و شکن، فرفری

eggshell (صفت)
نازک، ترد

mealy (صفت)
ترد، اردی، لکه لکه، اردنما

فارسی به عربی

رقیقة مقلیة , شجاع , متفتت , هش

پیشنهاد کاربران

زودشکن. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) ترد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : خربق سیاه. . . زودشکن باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ) . بوره ارمنی بهتر باشد. . . متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. ( ایضاً ) .
brittle
نازک بلور
قرارنیس ترد روفقط باضمه نوشت با بقیه حرفا مقل ترد ترک کردن هم بنویسیدباتشکر
شکننده

بپرس