ز قوقوبی به صحراها فرو افکنده بالشها
ز بوقلمون به وادیها فروگسترده بسترها.
منوچهری.
فروزان تیغ او هنگام هیجاچنان دیبای بوقلمون ملون.
منوچهری.
روی مشرق را بیاراید ببوقلمون سحرتا بدان ماندکه گویی مسند داراستی.
ناصرخسرو.
که داد این قلمی را فراز بوقلمون که نقشش آمده هر دم ز مخفئی بظهور.
نظام قاری.
- فرش بوقلمون ؛ فرش رنگارنگ. کنایه از گلهای رنگارنگ باغ : باغ پر تختهای سقلاطون
راغ پر فرشهای بوقلمون.
سنایی.
باد در سایه درختانش گسترانیده فرش بوقلمون.
سعدی.
|| نام مرغی هم هست. ( برهان ). پرنده ای از راسته ماکیان ها که دارای گردنی برهنه و گوشتی و پنجه های قوی میباشد. رنگ آن بیشتر سیاه ، سر وگردن وی بدون پر است. دارای آویزه های نرم گوشتی است و نر آن دارای دم پهنی است. ( فرهنگ فارسی معین ). یک قسم مرغ بزرگی از طایفه ماکیان هاکه بومی هندوستان بوده و از آنجا بسیار جاها برده شده و آنرا یبروح نیز میگویند. ( ناظم الاطباء ).|| حربا و آن نوعی از چلپاسه باشد که هر نفس برنگی نماید. ( برهان ). بعضی گویند: غیر حربا است از حربا بزرگتر که صبح برنگی و شام برنگی نماید. مگر فارسیان بمعنی رنگارنگ مستعمل کنند. ( غیاث ). نوعی از چلپاسه که رنگ آن متغیر نماید. حربا. ( فرهنگ فارسی معین ). نوعی از حیوانات زاحف ، شبیه به چلپاسه و دارای قوه مخصوصی است که بدن خود را متنفخ کرده و باد میکند و بعد کوچک مینماید ورنگ پوست خود را تغییر میدهد. یعنی بالاصاله دارای رنگی است که مخصوص به او است و جلدش دارای نسجی است بی نهایت شفاف ، ولی از اثر بعضی اسباب ، رنگ خود را تغییر میدهد. چنانکه هرگاه بر روی درخت سبزی باشد، بواسطه انعکاس نور، متلون بلون سبز میگردد. و این تغیر و تلون که مخصوصاً بشدت موحش است ، حاصل میشود از اثرحس جلد این حیوان و برنگ سرخ و زرد و سیاه و سبز و سفید دیده میشود و این حیوان را هربه و اژنیان نیز میگویند. ( ناظم الاطباء ) : بیشتر بخوانید ...