استراتژیک

/~esterAteZik/

برابر پارسی: راهبردی

معنی انگلیسی:
strategic

فرهنگ فارسی

سوق الجیشی، منصوب ومربوط به لشکرکشی

فرهنگ عمید

= سوق الجیشی

جدول کلمات

راهبردی

فارسی به عربی

استراتیجىّ

پیشنهاد کاربران

نقطه ای برای رسیدن. . .
مثال:
تیم باخت بود. اما تودقیقه نودبایک پنالتی به نقطه مطلوب رسید. .
پتالتی = استراتژی
بُرد= استراتژیک
تعیین هدف با برنامه ریزی بلند مدت
چیدمان ، چینش
استراتژی یعنی خط مشی و شیوه و روش کار برای رسیدن بهینه به هدف . استراتژیک یعنی با اهمیت بالا از جنبه های مختلف نه تنها از نظر اقتصادی و اجتماعی که حتی از نظر سیاسی و نظامی و در برخی موارد از نظر جغرافیایی و موقعیتی و به اصطلاح ژئو پلیتیک .
یعنی. خیلی مهم. اساسی . کار ساز
راهکار، طرح، ترفند و راهبرد
رهبری یا مدیریت هوشمندانه
برنامه ای برنامه ریزی شده ی کامل و سودمند
برنامه ریزی برای رسیدن به هدف
کاربردی و راهبردی
مهم و دارای کارایی
نظام مند
تصمیمی هدفمند وبرنامه ریزی شده بطوری که با کمترین هزینه بیشترین بهره وری حاصل شود
استراتژیک
استراتژیک یک نقشه یا برنامه ریزی قبل از هر کاری برای بهتر رسیدن به خدف
حرکت برنامه ریزی شده ای که انجام میدهد
منطقه راهبردی،
استراتژیک:به منطقه جغرافیایی که به دلایل مختلف سیاسی، اقتصادی، مذهبی و به خصوص نظامی، اهمیت و ارزش خاصی داشته باشند، منطقه راهبردی ( استراتژیک ) می گویند. مناطق راهبردی ( استراتژیک ) همواره مورد توجه قدرت های بزرگ بوده و بر سر تصاحب آن، جنگ هایی صورت گرفته است.
نگرش نظامی
یک برنامه یا طرح از پیش تنظیم شده و کاربردی
مقابله ای حساب شده
استراتژیک کلمه ای ایست که نیاز به مفعول به دارد یعنی تفکر بر موفقیت یک برنامه ، و این تفکر یعنی راهبردی که موفقیت برنامه رو تضمین کند و راهبردی که بتواند در جزییات کاربردی به عمل شود
بـرنامه ریزی حـساب شده، برای هَـدفی بهـتر
راهبردی و حیاتی و اثر گذار
راهبردی
طرح کلی برای بهره برداری از منابع به منظور کسب یک موقعیت مطلوب است
طرح کلی برای بهره برداری از منابع به منظور کسب یک موفقیت مطلوب است
هدفمند با بازده بالا. . اقدام ریسکی با هدف دستیابی به نتیجه ای بسیار مطلوب
راه و یا راهکاری خاص و مهم
روش ، شیوه، محیط یا منطقه ایی با ارزش

هوشمندانه
راهبرد و یا کاربرد

استراتژی یک کلمه پر معنی و پیچیده. میشه گفت چندین معنی شبیه به هم
راه خاص . فرار حساب شده. رسیدن به هدف. حریف ندارم. اساسی و دقیق. گریز. و . . .
حیاتی، اساسی ، بنیادین، ریشه ای، تعیین کننده
کاربردی
برنامه ریزی منظم و پر کاربرد، با در صد موفقیت بالا
برنامه ریزی شده
نقشه و راهبرد
سوق الجیشی. مربوط به لشکر آرایی. مربوط به صف آرایی.
فراراهبردی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس