اراده

/~erAde/

مترادف اراده: آهنگ، پشتکار، تصمیم، خواست، عزم، غرض، قصد، مشیت، میل

برابر پارسی: خواست، پشتکار، آهنگ، کامِش، یازش

معنی انگلیسی:
backbone, decision, determination, purpose, resoluteness, resolution, resolve, single-mindedness, stability, volition, wheel, will, willpower, landing-gear, under-carriage, landing gear

لغت نامه دهخدا

اراده. [ اِ دَ ] ( ع مص ، اِمص ) اِرادة. اِرادت. خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). خواست. خواسته. خواهش. میل. قصد. آهنگ. کام. دَهر. ( منتهی الارب ) : و واقف گردان او را بدرستی اختیار کردنت در آنچه جسته ای آنرا و صواب بودن بآنچه اراده کرده ای. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314 ).
نه بی ارادت او بر زمین ببارد ابر
نه بی مشیت او بر هوا بجنبد باد.
مسعودسعد.
ای داور زَمانه ، ملوک زمانه را
جز بر ارادت تو مسیر و مدار نیست.
مسعودسعد.
ارادت من متضمن این رأی نیست. ( کلیله و دمنه ). زاهدی مهمان پادشاهی بود چون بخوان بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون بنماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او. ( گلستان ).
گردن او عاشق ارادت دست است
پهلوی او فتنه ارادت ران است.
( ظاهراًدر صفت اسب ).
- اراده کردن ؛ قصد کردن. آهنگ کردن. مقصود داشتن.
|| خواست خدا. مشیت . قضا. قدر. تقدیر. قال الرضا ( ع مص ): الابداع والارادة والمشیة اسماء ثلثة و معناها واحد: یقدر الاشیاء بحکمته و یدبر اختلافها بارادته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299 ). صفتی که حالت مخصوص را در آدمی ایجاد میکند که از او فعل مخصوصی صادر میشود و در حقیقت اراده تعلق میگیرد بچیز معدوم که آنرا بوجود و حصول بیاورد چنانکه در آیه شریفه : انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون ( قرآن 82/36 ). میلی است که از پس اعتقاد بر سود و نفع پیدا میشود. و اراده عبارت از مطالبه قلب است غذای روح را از طیب نفس. اراده قانع کردن نفس است از مرادات خود و رو نمودن است براوامر خدا و راضی شدن بر آن و گفته اند: اراده اخگری است از آتش دوستی در قلب که اقتضا میکند اجابت کردن دواعی نفس را. ( تعریفات جرجانی ).
هی فی اللغة نزوع النفس و میلهاالی الفعل بحیث یحملها علیه. و النزوع الاشتیاق. والمیل المحبة والقصد. فعطف المیل علی النزوع للتفسیر. قیل و فائدته الاشارة الی انها میل غیراختیاری. و لایشترط فی المیل ان یکون عقیب اعتقاد النفع کما ذهب الیه المعتزله. بل مجرّد ان یکون حاملا علی الفعل بحیث یستلزمه لانه محضض للوقوع فی وقت و لایحتاج الی محضض آخر.و قوله بحیث متعلق بالمیل و معنی حمل المیل للنفس علی الفعل جعلها متوجهةً لایقاعه. و تقال ایضا للقوة التی هی مبداءالنزوع و هی الصفة القائمة بالحیوان التی هی مبداءالمیل الی احد طرفی المقدور. والارادة بالمعنی الاوّل ای بمعنی المیل الحامل علی ایقاع الفعل و ایجاده تکون معالفعل و تجامعه و ان تقدم علیه بالذّات. و بالمعنی الثانی ای بمعنی القوة تکون قبل الفعل. کلا المعنیین لایتصور فی ارادته تعالی. و قد یراد بالارادةمجرّدالقصد عرفاً. و من هذاالقبیل ارادةالمعنی من اللفظ. و قال الامام لاحاجة الی تعریف الارادة لانها ضروریة. فان الانسان یدرک بالبداهة التفرقة بین ارادته و علمه و قدرته و المه و لذته. و قال المتکلمون انها صفةتقتضی رجحان احد طرفی الجائز علی الاَّخر لا فی الوقوع بل فی الایقاع و احترزوا بالقید الاخیر عن القدرة. کذا ذکرالخفاجی فی حاشیةالبیضاوی فی تفسیر قوله تعالی : «ماذا اراد اﷲ بهذا مثلاً »، فی اوائل سورةالبقرة. و قال فی شرح المواقف : الارادة من الکیفیات النفسانیة فعند کثیر من المعتزلة هی اعتقاد النفع او ظنه. قالوا ان نسبةالقدرة الی طرفی الفعل علی السویة فاذا حصل اعتقاد النفع او ظنه فی احد طرفیه ترجح علی الاَّخر عندالقادر و اثرت فیه قدرته. و عند بعضهم الاعتقاد او الظن هو المسمی بالداعیة. و اما الارادة فهی میل یتبع ذلک الاعتقاد او الظن. کما ان الکراهة نفرة تتبع اعتقاد الضرر او ظنه. فانا نجد من انفسنا بعد اعتقاد ان الفعل الفلانی فیه جلب نفع او دفع ضرر میلا الیه مترتباً علی ذلک الاعتقاد. و هذاالمیل مغایر للعلم بالنفع او دفعالضرر ضرورة و ایضا فان القادر کثیراً ما یعتقد النفع فی فعل او یظنه و مع ذلک لایریده ما لم یحصل له هذاالمیل و اجیب علی ذلک بانا لاندعی ان الارادة اعتقادالنفع او ظنه مطلقاً بل هی اعتقاد نفع له او لغیره ممن یؤثر خیره بحیث یمکن وصوله الی احدهما بلاممانعة مانع من تعب او معارضة. والمیل المذکور انما یحصل لمن لایقدر علی الفعل قدرة تامة بخلاف القادر التام القدرة. اذ یکفیه العلم والاعتقاد علی قیاس الشوق الی المحبوب. فانه حاصل لمن لیس واصلا الیه دون الواصل اذ لا شوق له و عندالاشاعرة هی صفة محضضة لاَحد طرفی المقدور بالوقوع فی وقت معین. والمیل المذکور لیس ارادة. فان الارادة بالاتفاق صفة محضضة لاحدالمقدورین بالوقوع. و لیست الارادة مشروطة باعتقادالنفع اوبمیل یتبعه فان الهارب من السبع اذا ظهر له طریقان متساویان فی الافضاء الی النجاة فانه یختار احدهما بارادته و لایتوقف فی ذلک الاختیار علی ترجیح احدهما لنفع یعتقده فیه. و لا علی میل یتبعه - انتهی. و فی البیضاوی الحق ان الارادة ترجیح احد مقدوریه علی الاَّخر و تخصیصه بوجه دون وجه. او معنی یوجب هذاالترجیح. و هی اعم من الاختیار. فانه میل مع تفضیل - انتهی ؛ ای تفضیل احدالطرفین علی الاَّخر. کأن المختار ینظر الی الطرفین. والمرید ینظر الی الطرف الّذی یریده. کذا فی شرح المقاصد. والمقصود من المیل مجردالترجیح لامقابل النفرة. و قال الخفاجی فی حاشیته ما حاصله ان هذا مذهب اهل السنة فهی صفة ذاتیة قدیمة وجودیة زائدة علی العلم و مغایرة له و للقدرة. و قوله بوجه الخ ، احتراز عن القدرة فانها لاتخصص الفعل ببعض الوجوه. بل هی موجدة للفعل مطلقاً. و لیس هذا معنی الاختیار کما توهم بل الاختیارالمیل الی الترجیح معالتفضیل. و هو ای التفضیل کونه افضل عنده مما یقابله. لان الاختیار اصل وضعه افتعال من الخیر. و لذا قیل الاختیار فی اللغة ترجیح الشی و تخصیصه و تقدیمه علی غیره و هو اخص من الارادة والمشیة. نعم قدیستعمل المتکلمون الاختیار بمعنی الارادة ایضاً حیث یقولون انه فاعل بالاختیار و فاعل مختار. و لذا قیل لم یرد الاختیار بمعنی الارادة فی اللغة بل هو معنی حادث. و یقابله الایجاب عندهم. و هذا اما تفسیر لارادةاﷲ تعالی او لمطلق الارادة الشاملة لارادةاﷲ تعالی و علی هذا لایرد علیه اختیار احدالطرفین المستویین و احدالرغیفین ( ؟ ) المتساویین للمضطر. لانا لانسلم ثمة انه اختیار علی هذا و لاحاجة الی ان یقال انه خارج عن اصله لقطع النظر عنه و قد اورد علی المصنف ان الارادة عند الاشاعرة الصفة المخصّصة لاحد طرفی المقدور و کونها نفس الترجیح لم یذهب الیه احد. و اجیب بانه تعریف لها باعتبارالتعلق. و لذا قیل انها علی الاول معالفعل و علی الثانی قبله. او انه تعریف لارادةالعبد - انتهی. ثم اعلم انه قال الشیخ الاشعری و کثیر من اصحابه : ارادة الشیی کراهة ضده بعینه. و الحق ان الارادة والکراهة متغایرتان و حینئذ اختلفوا. فقال القاضی ابوبکر و الغزالی ان ارادةالشی معالشعور بضده یستلزم کون الضد مکروها عند ذلک المرید. فالارادة معالشعور بالضد مستلزمة لکراهةالضد. و قیل لاتستلزمها. کذا فی شرح المواقف. و عندالسالکین هی استدامةالکد و ترک الراحة. کما فی مجمع السلوک. قال الجنید الارادة ان یعتقد الانسان الشی ثم یعزم علیه ثم یریده. والارادة بعد صدق النیة. قال علیه الصلوة والسلام : لکل امری ما نوی. کذا فی خلاصةالسلوک. و قیل الارادة الاقبال بالکلیة علی الحق و الاعراض من الخلق. و هی ابتداءالمحبة. کذا فی بعض حواشی البیضاوی.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گردونه ارابه . ۲ - قسمت زیرین هواپیما که چرخها بان پیوسته و هنگام فرود آمدن هواپیما نخست بروی زمین قرار میگیرد .
بمیل بخودی خود

فرهنگ معین

(اِ دِ ) [ ع . ارادة ] ۱ - (مص م . ) خواستن . ۲ - (اِ. ) خواست ، میل ، آهنگ .
(اَ رّ دِ ) ( اِ. ) گردونه ، ارابه .

فرهنگ عمید

= عراده
۱. نیرویی ارادی و نفسانی که شخص را برای رسیدن به هدف وادار به انجام عمل می کند.
۲. خواست، میل، قصد.
۳. تصمیم جدّی.
۴. (تصوف ) علاقۀ درونی سالک برای رسیدن به حق و حقیقت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اراده به شوق شدید به تحقق فعل اطلاق می شود. خواستن و همّت و اراده، آن قدر مهم است که گفته شده، خواستن، توانستن است، یعنی این که اگر کسی علاقمند به انجام کاری باشد در مقابل سختی ها و مشقت های آن مقاومت می کند، پس گویا که از همین الان به مقصد و مقصودش رسیده است. یا در اشعار می خوانیم:- همّت بلند دار که مردان روزگار از همّت بلند به جائی رسیده اند- همّت اگر سلسله جنبان شود مور تواند که سلیمان شود
اراده، یکی از صفات نفس است که به ایجاد یا ترک فعلی تعلق می گیرد و دارای مقدماتی، از جمله مرحله تصور است؛ یعنی انسان ابتدا چیزی را تصور نموده و سپس بررسی می کند که آیا فایده و مصلحتی دارد یا نه، بعد از تصدیق فایده آن، به آن تمایل پیدا می کند و به دنبال آن، هیجانی در نفس او پیدا شده و در پایان، حالت نفسانیه ای به نام « اراده » برای وی پدید می آید که از آن به «شوق مؤکد» تعبیر نموده اند.
نکته
برخی از اصولیون، اراده و طلب را یکی دانسته و برخی دیگر، میان این دو، فرق گذاشته اند. درباره تأثیر اراده در موضوع له الفاظ نیز میان اصولیون اختلاف است؛ عده ای موضوع له الفاظ را ذات معانی می دانند، ولی برخی دیگر معتقدند که موضوع له الفاظ، معنای مراد است؛ یعنی اراده استعمال کننده جزء معنای موضوع له است.
نقش همّت و اراده در زندگی
هر کس به جائی رسیده (چه مقامات معنوی، چه مادی) از شاهرا همّت و اراده قوی رسیده است. دانشمندان، ره آوردهای علمی خود را نتیجه نیروی اراده می دانند. مرتاض های هندی که به قدرت های عجیبی دست یافته اند و در مکتب یوگائیسم در ورزش، آثار چشم گیر داشته اند و صاحبان کرامت که به مقامات والای معنوی و انسانی رسیده اند همه و همه اهمیت آن را گوشزد کرده اند، هر چند که در مسیر حرکت و مقصد و هدف با هم تفاوت دارند.
تقویت اراده یکی از راه های درمان بیماری های روانی
...

[ویکی اهل البیت] «اراده: صفت ترجیح دهنده یکی از دو طرف فعل و ترک، همراه با علم و شعور».
اراده، مصدر باب افعال به معنای خواستن و به چیزی میل و رغبت کردن و از ماده «رَوْد» به معنای طلب و رفت و آمد در جستجوی چیزی است.
اراده در فلسفه و کلام به صورت های گوناگونی تعریف شده است؛ مانند حالتی که پس از تصور منافع و مصالح برای فاعل حاصل می شود؛ صفتی که صاحبش را به یکی از دو طرف مقدور سوق می دهد؛ صفتی که به واسطه آن، از دو طرفِ ممکن یک طرف همراه با علم و شعور ترجیح داده می شود؛ علمی که سبب صدور فعل می شود بدون آن که این صدور از روی کراهت و جبر باشد؛ صفتی که اقتضای صاحبش را بالفعل و تأثیر او را تمام می کند که در حق تعالی عبارت از علم عنایی یعنی علم به نظام احسن است و در انسان، غیر از علم به شمار می رود.
داعی (علم به مصلحت موجود در فعل)؛ اعتقاد منفعت؛ میلی که در پی اعتقاد منفعت حاصل می شود؛ شوق مؤکّدی که به دنبال ادراک امر ملائم پدید می آید، چه ادراک یقینی باشد و چه ظنّی یا تخیّلی؛ شوق به برطرف کردن نقصی که شخص در وجود خود می بیند.
قصدی که به دنبال جزمِ حاصل از ادراک تصوری و تصدیقی پدید می آید؛ عزم راسخی که پس از مقدمات فعل، یعنی تصور و تصدیق و میل و جزم و عزم پدید می آید. برخی نیز اراده را معنایی منافی با کراهت و اضطرار دانسته اند.
در معنایی جامع می توان اراده را حالت یا صفتی دانست که پس از تصور منفعت یا مصلحت در فاعل حاصل و موجب ترجیح یکی از دو طرف می شود؛ بنابراین برخی از تعاریف پیشین نادرست است و برخی نیز تعریف دقیق اراده نیستند؛ بلکه از لوازم آن شمرده می شوند.
اراده در انسان، از کیفیات نفسانیه (امور وجدانی مانند لذت و درد) و شناختن آن برای انسان ها آسان است؛ ولی علم به ماهیت آن و نیز تعریف دقیق آن مشکل است. در عرفان، اراده یکی از منازل سلوک دانسته شده است و برخی آن را نخستین درجه از سلوک عارفان دانسته و گفته اند: در چنگ زدن به دست گیره محکم (الهی )رغبتی است که باعث می شود باطن شخص برای اتصال حقیقی به عالم قدس به سوی آن حرکت کند.

دانشنامه عمومی

اراده (فیلم ۲۰۱۷). اراده ( به هندی: Irada ) یا قصد فیلمی محصول سال ۲۰۱۷ و به کارگردانی آپارنا سینگ است. در این فیلم بازیگرانی همچون نصیرالدین شاه، آرشاد وارسی، دیویا دوتا، شاراد کلکار و ساگاریکا غاتگ ایفای نقش کرده اند.
عکس اراده (فیلم ۲۰۱۷)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

توانایی گزینش از میان چند شیوۀ رفتار متفاوت و عمل کردن بدان، به ویژه هنگامی که عمل معطوف به هدفی مشخص و متأثر از آرمان ها و اصول معینی باشد. رفتار ارادی با رفتاری که به شکل غریزی، انعکاسی، یا از روی هوس و عادت سر می زند و نتیجۀ گزینش آگاهانه از میان چند گزینه نیست، متفاوت است.
از دیدگاه فلسفی. تا قرن ۲۰ اغلب فیلسوفان اراده را استعداد فطری مستقلی در انسان می دانستند. اختلاف آن ها بر سر نقش آن در ساختار شخصیت انسان بود. به زعم شوپنهاور فیلسوف آلمانی، اراده ای کلی در عالم وجود دارد که واقعیت اول است و ارادۀ فرد، جزئی از آن است. شوپنهاور اراده را مسلط بر همۀ وجوه دیگر شخصیت، معرفت، احساسات، و مسیر زندگی فرد می داند. صورت جدیدتری از نظریۀ شوپنهاور در فلسفۀ اگزیستانسیالیسم دیده می شود، چنان که ژان پل سارتر شخصیت را محصول اعمال انسان می شناسد و اعمال را نمودهایی از اِعمال ارادۀ انسان برای معنابخشیدن به جهانی که در آن زندگی می کند. غالب فیلسوفان دیگر اراده را هم ارز یا تابعی از دیگر وجوه شخصیت شمرده اند. افلاطون روان را مرکب از عقل و اراده و شوق می دانست. در دیدگاه فیلسوفان خردگرایی همچون ارسطو، توماس آکوئیناس، و رنه دکارت، اراده اهرمی در دست نفس ناطقه برای مهار شهوات و انفعالات حیوانی محض است. برخی از فیلسوفان تجربی مانند دیوید هیوم اراده را چندان متأثر از عقل نمی دانند و بیشتر فرمانبر عاطفه می بینند. فیلسوفان تکامل باوری چون هربرت اسپنسر و فیلسوفان عمل گرایی مانند جان دیویی اراده را نه استعدادی فطری بلکه دستاوردی تجربی می شناسند که اندک اندک در روند رشد فکری و بالندگی شخصیت فرد از رهگذر تعامل اجتماعی شکل می گیرد.
از دیدگاه روان شناسی. روان شناسان امروزه اغلب طرفدار نظریۀ عمل گرایانه در مورد اراده اند و آن را استعداد مستقلی نمی دانند و کیفیت یا وجهی از رفتار به شمار می آورند. کلّیتِ شخص است که اراده می کند؛ و اراده کردن در چند مرحله نمود می یابد: نخست، توجه کردن به هدف های کمابیش دور با معیارها و اصول کم وبیش انتزاعی؛ دوم، سبک سنگین کردن شیوه های رفتار گوناگون و عمل آگاهانه به شیوه ای که سنجیده ترین راه تأمین آن اهداف و اصول به نظر می رسد؛ سوم، منع امیال و ترک عادت هایی که ممکن است توجه را از اهداف و اصول منحرف کنند یا با آن ها نسازند؛ و سرانجام، ایستادگی به رغم موانع و ناکامی ها بر پیروی از هدف ها و پایبندی به اصول. نداشتن هدفِ درخور پیروی یا آرمان ها و معیارهای شایستۀ احترام، تزلزل در بذل توجه، عدم توانایی ایستادگی در برابر امیال و عادت ها، و تردید در گزینش از میان گزینه ها یا در پافشاری بر تصمیم، از کاستی هایی است که معمولاً بی ارادگی به بار می آورد.
از دیدگاه کلام. در علم کلام نیز دربارۀ ارادۀ ذات حق بحث می شود. حد جامع صفت اراده در انسان و خداوند به معنی توان انجام امر ملائم است ولی چون علم خداوند عین ذات است، از این جهت از اسماء ذات اوست و از حیث تعلق به فعل که متأخر از ذات وی است از اسماء افعال است. اراده گاه نیز به معنی اختیار، یعنی توان ترجیح بین دو امر، نیز به کار رفته است؛ گاه نیز در کلام و احادیث از مشیت تفکیک شده است، و در این معنی اراده صِرف توانِ بر فعل است و مشیت ایجادِ فعل.

جدول کلمات

هم

مترادف ها

will (اسم)
میل، ارزو، نیت، اراده، قصد، خواهش، خواست، وصیتنامه، مشیت، وصیت

animus (اسم)
عمد، عناد، نیت، اراده، قصد

volition (اسم)
اراده، خواست، از روی اراده، مشیت

nisus (اسم)
تمایل، تقلا، اراده

فارسی به عربی

ارادة , س ، إرادة

پیشنهاد کاربران

اراده=انجام کار درست با وجود میل به انجام کار غلط
اراده: نیرویی که به همان اندازه که توان انجام دادن کاری هست، به همان اندازه توان انجام ندادن آن نیز هست؛ یک ویژگی فردی یا گروهی که توانایی و آزادی در انجام دادن یا ندادن کاری یا کنترل چیزی از روی آگاهی و خرد است و باعث تصمیم گیری بدون دخالت دیگری می شود. ( https://www. cnrtl. fr )
...
[مشاهده متن کامل]

همتای پارسی این واژه ی عربی، نیکامه nikAme است که در سنسکریت: nikAma می باشد.

خواست ( خواسته ) / آهنگ
بجای واژه ی از ریشه عربی �اراده� می توان بسته به مورد از واژه های پارسی �خواست� ( خواسته ) یا �آهنگ� سود جست.
برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/12/blog - post. html
استقامت
" وَشنَ، وَشنا ( پارسیِ باستان ) ، وَسنَ ( اوستایی ) " به چمِ " اراده، خواست" بوده است.
در پارسی باستان آمده است: به "خواست و اراده یِ" اهورمزدا، من پادشاه هستم.
"وَسَه" به چمِ " قصد داشتن، خواستار، مایل" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

در اوستایی " وَس - :vas " به چمهایِ " آرزو داشتن، خواهان بودن، خواستن" بوده است.
نمونه : تو چه آرزو داری؟ ( تو خواهانِ چه هستی؟ )
نمونه: . . . و چیزهایِ دیگری که ( همچنان ) می خواهم بدانم.
نکته 1:
این واژه برابرِ " کامَک" در زبانِ پهلوی است.
نکته 2:
این واژگان با واژگانِ " گُشنه، وسنه، وشنه" همریشه باشند.
نکته 3:
" وَس" با همراهیِ واژه هایِ دیگر نیز می آمده است: بمانندِ " وَسو خشَثرَ".
نکته 4 :
کُنونه یِ ( =زمانِ حالِ ) " وَس" برابرِ " اوس: us" بوده و زابه یِ کُنیکیِ ( =صفت مفعولیِ ) این واژه برابرِ " اوشتَ:ushta" بوده است. پس کارواژه یِ " اوشتَن" با بُن کنونیِ " اوس/وَس" را می توان در زبانِ پارسیِ کُنونی بکار گرفت. در نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا" نیز " اوسَ" و "اوشتی" به چمِ " خواست، آرزو" آمده است. این دگرگونیِ آوایی ( س/ش ) در میانِ دو واژه یِ " اوس/اوشتَ" که یادآورِ " بُن کنونی/بُنِ گذشته" است بمانندِ واژگانِ " نویس/نوشته" است.
نکته 5:
در زبانِ آلمانی، "اراده" برابرِ " Wollen" از فعلِ کُمکیِ " wollen" به چمِ " خواستن، خواهان بودن" گرفته شده است. چنانکه ما گاهی در زبانِ پارسی واژه یِ " خواست" را به جایِ " اراده" بکار ببریم، از واژگانِ نامبرده یِ بالا نیز می توانیم بهره بجوییم و واژه سازی کنیم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - رویه یِ 59 از نبیگِ "سنگنبشته هایِ پارسیِ کُهنِ هخامنشیان" نوشته یِ "رودیگِر اِشمیت"
2 - رویه هایِ 1381، 1382، 1383، 1384 و 1393 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"

ارادهارادهاراده
Willpower
از نظر علم حقوق:فعل یا ترک فعل یا ترک ترک فعلی است که در نتیجه آگاهی به حق و حقیقت و با تصمیم قطعی واقع می شود.
زبان ارمنی و بسیاری از واژه هایی را که ما کنار گذاشتیم ، نگه داشته ، بسیاری از نام های زیبای ارمنی ، همان نام های ایرانی هستند که ما آنها را با کبری و قنبر و محمد عوض کردیم ؛
ارمنی ها به اراده میگن : Կամք Kamk’ که همان کام است و در ایران باستان هم گویا بجای اراده همچین واژه ای را بکار می بردن ، البته شاید , شاید اراده با واژه ایرانی ؛ رای همخانواده باشد ، واژه رای که در عربی بکار می رود بیگمان ، همان واژه رای ایرانی است.
...
[مشاهده متن کامل]

در پارسی میانه �کامه� است.
اراده یعنی ای شطرنج باز دهر ( نفس ) ببر اسب سرکشت . . یعنی در فکر آن بودن تا رسیدن به ابتدای عزم
اراده=
اطمینان ( باور ) به نتیجه گیری در صورت اقدام که موجب عمل در جهت دستیابی به مقصود ( هدف ) مورد نظر میشود. 🌹
اِراده
واژه اِراده بیگمان پارسی است:
اِراده : اِ - راد - ه
اِ = پیشوند فشارشی ( تاکید )
راد = راست ، رای ، در واژه ی : رادمَرد : کسی که برای انجام کاری خود را راست و آراست میکند .
- ه = پسوند نام ساز
یازیدن به مانای اراده کردن وقصد کردن که بن حال آن می شود ( یاز ) که ش می شود اراده یا قصد
حرکت نفس به طرف کاری معین پس از تصور و تصدیق منفعت آن.
گویا واژه عربی است که خواست معنی میدهد ، مثلن خواستن توانستن است ، یا :
اگه اراده کنی سیگار رو ترک می کنی
اگه بخوای سیگاررو ترک می کنی
واژه های عربی در فارسی اضافی هستن و زبان را گنگ و نامفهوم می کنن و اندیشه را آواره و سرگردان می کنن ، البته باید دانست که بسیاری از واژه ها را که عربی می دانیم ، ایرانی هستن .
...
[مشاهده متن کامل]

اراده:[اصطلاح حقوق] حرکت نفس به طرف کاری معین پس از تصور و تصدیق منفعت آن.
اختیار در انجام کاری
اِراده
به نگر می رسد که واژه اِراده پارسی باشد :
اِراده : اِ - راد - ه
اِ = پیشوند فشارشی ( تاکید )
راد = راست ، رای ، در واژه ی : رادمَرد : کسی که برای انجام کاری خود را راست و آراست میکند .
- ه = پسوند نام ساز
فرخواست/ فرخواسته
یعنی هکر قدرتمند
ولی تو خیلی خوبی
عشق تو خوب بوده که من اینجوری شدم
راده
عزم
پشت کام - پشت یاز - پشت خواست
انگیزه
نیرویی که به همان اندازه که توان انجام دادن کاری هست ، به همان اندازه توان انجام ندادن آن نیز هست . ( نامه های عین القضات ، جلد اول ، نامه ی یکم )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس