اش

/~AS/

مترادف اش: ( آش ) با، سکبا، شوربا، وا

معنی انگلیسی:
pottage or soup, (sour) pottage or soup, strach for stiffening

لغت نامه دهخدا

( آش ) آش. ( اِ ) آنچه پزند از طعام. یا طعام رقیق آشامیدنی. مَرَق :
رزق تن پاک همه باطل و ناچیز شود
گر نیاید پدر تاش تکین بر دم آش.
ناصرخسرو.
این آشها را مدبران ملائکه از سرای بهشت دست به دست کرده اند و این آشها را می فرستند و دو تن فرشته برهر خوان ایستاده اند و محافظت می کنند. ( کتاب المعارف ). و از تو هم بخورند از کژدم و مار و پرنده و بر آش جهان ترا نواله کنند. ( کتاب المعارف ).
تا تو در بند قلیه و نانی
کی رسی در بهشت رحمانی
خوردن اینجا روا نمیدارند
در بهشت آش و سفره کی آرند
در بهشت ار خوری جو و گندم
هم آدم کنی پی خود گم.
اوحدی.
هرچه در وجه آش و نان تو نیست
بفشان و بده که آن تو نیست.
اوحدی.
|| طعامی خاص که باقسام پزند روان و با برنج و غالباً با سبزی و حبوب و دانه ها و ترشی ها و چاشنی ها. و این همان ابا و با و وا باشد :
نه همچو دیگ سیه رو شوم ز بهر شکم
نه دست کفچه کنم از برای کاسه آش.
ابن یمین.
در حجره نشسته بودیم و آش کدو می پختیم. ( انیس الطالبین بخاری ) . حلق های شما را گرفتیم تا نتوانید آش خوردن. آن درویشان بذوق تمام آش را بخدمت خواجه حاضر کردند. ( انیس الطالبین بخاری ). چون چهار دانگ راه آمدم آش را از دیگ کشیدید. ( انیس الطالبین بخاری ). [ مقصود از این آش شیربرنج است ] آن مقداری که آش پخته گردد آن درویش ابراهیم بر همان صفت بود. ( انیس الطالبین بخاری ).
مطبخی را دی طلب کردم که بغرائی پزد
تا شود زآن آش کار ما و مهمان ساخته.
کاتبی ترشیزی.
- آش آب غوره ، آش آب لیمو، آش آب نارنج ؛آبغوره با و آب لیموبا و آب نارنج با است که آچار آن ازافشره غوره و لیموی ترش و نارنج کنند.
- آش آلو ؛ آلوباست که چاشنی آن آلوست و عرب آن را اجاصیه گوید.
- آش آلوچه ؛ آلوچه با :
آش آلوچه خوش و معتدل آمد بمزاج
ای دل از آش چنین دست مداری زنهار.
بسحاق اطعمه.
- آش آلوزرد ؛ آشی که چاشنی آلوزرد دارد.
- آش ابودردا ؛ آشی که برای شفای دردمندان و بیماران پزند و بمستحقان دهند، و نسبت آن به ابوالدرداء عویمربن مالک صحابی کنند و بی شک حروف درد در ابودردا و مشابهت آن با درد به معنی بیماری در فارسی منشاء این نسبت شده است.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آش ) ( اسم ) ۱ - طعام رقیق طعامی که پزند. ۲ - طعام رقیق که از حبوب و روغن و سبزی و مانند آن درست کنند با وا. ۳ - آهار آهر شوی که بجامه کنند . ۴ - ترکیبی مایع که پوست خام را برای دباغی در آن فرو برند .۵ - لعابی که بر ظروف سفالین و فلزین دهند. ۶ - لعابی که برای ساختن نمد به پشم زنند .
آنچه پزند از طعام
ضمیر شخصی متصل سوم شخص مفرد و آن بصورت مفعولی ( سپردش بدوسپرد ) فاعلی ( گفتش گفت او را ) یا اضافی ( خانهاش کتابش ) است .
نام یک شهر چهار دروازه است در فرغانه گردا گرد آن سوری فرا گرفته است . نظر بروایت و کتب عربی موطن بعضی مشاهیر علمی بوده است .

فرهنگ معین

( آش ) [ سنس . ] ( اِ. )۱ - غذای آبدار که از حبوبات و روغن و سبزی و مانند آن درست کنند. ۲ - آهار و مایعی که برای دباغی پوست حیوانات ب ه کار برند. ، ~برای کسی پختن توطئه ای برای کسی ترتیب دادن . ، همان ~ُ همان کاسه وضع به همان منوال است که بود، هیچ تغییر نکر
( اَ ) [ په . ] (ضم . ) ضمیر شخصی متصل سوم شخص مفرد و آن به صورت مفعولی (سپردش : بدو سپرد )، فاعلی (گفتش : گفت او را ) یا اضافی (خانه اش ، کتابش ) است .

فرهنگ عمید

( آش ) ۱. غذای آبکی که به اقسام مختلف با برنج و روغن و سبزی یا آرد و حبوبات و گاه با گوشت طبخ می کنند. هرگاه چیزی، از قبیل آلو، انار، کدو، کشک، ماست، و ماش، اضافه در آن بریزند، به نام آن خوانده می شود: آش آلو، آش انار، آش کدو، آش کشک، آش ماست، آش ماش.
۲. مایعی که برای دباغی کردن پوست حیوانات به کار ببرند، آهار.
* آش ابودردا: آشی که با خمیر آرد گندم به نیت شفای بیمار می پزند و به مستحقان می دهند.
* آش پشت پا: [مجاز] آش رشته که در روز سوم یا پنجم یا هفتم حرکت مسافر به نیت صحت و سلامت و شگون سفر او می پزند.
* آش دادن: (مصدر متعدی ) دباغت کردن پوست حیوانات و عمل آوردن آن ها.
* آش رشته: آشی که با رشته های خمیر آرد گندم و حبوبات و سبزی می پزند می کنند و اغلب کشک هم به آن می زنند.
* آش شله قلمکار: آشی که با حبوبات و گوشت له کرده درست می کنند و بیشتر در ایام محرم و صفر نذری می دهند.
۱. ضمیر متصل مفرد غایب به معنیِ او، به صورت مفعولی: خواندش، بردش.
۲. ضمیر اضافی که در بعضی کلمات همزۀ آن ساقط می شود: کتابش، چشمش. اگر کلمه به های غیرملفوظ ختم شود همزه باقی می ماند: اندیشه اش، خانه اش. اگر به کلمه ای ملحق شود که آخر آن الف ساکن است مبدل به یای مفتوح می شود: کارهایش، مال هایش.

گویش مازنی

( آش ) /aash/ آش
/esh/ تکیه کلام مردم آلاشت در اظهار شگفتی از گفتار مخاطباین لغت در شردار کلای بابل کنار به صورت اشتو مورد استفاده است & خرس - کنایه از آدم تن پرور و بی خاصیت

واژه نامه بختیاریکا

( آش ) پلو

دانشنامه عمومی

آش (بلاو). آش ( به آلمانی: Ach ) یک رود در آلمان است که در بادن - وورتمبرگ واقع شده است. [ ۲]
عکس آش (بلاو)عکس آش (بلاو)

اش (ایزد). اش ( به انگلیسی: Ash ) در مصر باستان، ایزد واحه های حاصلخیز واقع در لیبی که همچنین با نام «فرمانروای لیبی» نیز شناخته می شد، و باغ های انگور از دلتای نیل غربی و در نتیجه به عنوان یک ایزد خوش خیم در نظر گرفته می شد. او را به عنوان یکی از ایزدان صحرا گاهی با ست مرتبط می دانستند.
او توسط مصریان باستان به عنوان خدای قبایل لیبو و تینهو، شناخته شده بود. در نتیجه اش به عنوان پروردگار لیبی، مناطق مرزی غربی اشغال شده توسط قبایل لیبو و تینهو ( مناطقی تقریباً با مساحت کشور لیبی امروزی ) شناخته شده بود. همچنین ممکن است که او در آمبوس، به عنوان یک ایزد اصلی پرستش می شده است. در اسطوره شناسی مصری، به عنوان خدا آبادی، «اش» با ست، که در اصل خدای بیابان بود همراه بوده، و از بیابان ها محافظت می کرد.
اش معمولاً با بدن یک انسان دارای سر یک شاهین، کرکس یا شیر به تصویر کشیده می شد. در برخی از تصاویر «اش» بر خلاف دیگر ایزدان مصری او را با چند سر نشان داده شده است.
عکس اش (ایزد)عکس اش (ایزد)

اش (برنکاستل ویتلیش). اش ( برنکاستل - ویتلیش ) ( به آلمانی: Esch ) یک شهر در آلمان است که در برنکاستل - ویتلیش واقع شده است. [ ۲] اش ۴۱۵ نفر جمعیت دارد.
عکس اش (برنکاستل ویتلیش)عکس اش (برنکاستل ویتلیش)عکس اش (برنکاستل ویتلیش)

اش (خواننده). اشلین ری ویلسون ( انگلیسی: Ashlyn Rae Willson؛ زادهٔ ۲۴ آوریل ۱۹۹۳ ) [ ۳] [ ۴] که با نام اش شناخته می شود، خواننده و ترانه نویس اهل ایالات متحده آمریکا است. او بیشتر به خاطر انتشار تک آهنگ خود برای فیلم تقدیم به همه پسران: پی نوشت. من هنوز دوستت دارم ( ۲۰۲۰ ) که توسط فینیاس اوکانل تهیه شده است، شناخته می شود. [ ۵] [ ۶] او از سال ۲۰۱۷ میلادی تاکنون مشغول فعالیت بوده است.
عکس اش (خواننده)

اش (فولکانایفل). اش ( فولکانایفل ) ( به آلمانی: Esch ) یک شهر در آلمان است که در فولکانایفل واقع شده است. [ ۱] اش ۵۳۶ نفر جمعیت دارد.
عکس اش (فولکانایفل)عکس اش (فولکانایفل)عکس اش (فولکانایفل)

اش (کانتی دورام). اش ( به انگلیسی: Esh ) یک روستا و محله مدنی در بریتانیا است که در County Durham واقع شده است. [ ۱] اش ۴٬۹۸۴ نفر جمعیت دارد.
عکس اش (کانتی دورام)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

آش. از مشهورترین غذاهای ایرانی (← آشپزی_ایرانی،_مکتب)، فراهم آمده از سبزی های ساطوری شدۀ مخصوصِ آش (اسفناج، تره، جعفری، شوید، و سبزی های صحرایی) و حبوباتی چون نخود، لوبیاقرمز، عدس، و ماش و در برخی از انواع متعدد آن، گوشت و رشتۀ خمیری خلال شده. مواد اصلی همۀ آش ها کمابیش یکی است و تعدد و تمایز آن ها به افزودنی ها و چاشنی های آن است. آش را در اقلیم های گوناگون به شیوه های گوناگون و با مواد گوناگون می پزند. برخی از انواع آش ها عبارت اند از آش رشته، آش جو، و آش ماست. آش هایی که برای بیماران پخته می شوند شیرین اند؛ مثل آش سکنجبین. لفظ آش در روزگاران پیشین، چنان که از ترکیب آشپزی نیز پیداست، به معنی غذا در معنای عام آن بوده است و آنچه امروزه از آش و انواع آن مراد می شود «آش شُله» نامیده می شده است (← شوربا). آش از عمده ترین غذاهایی است که به نذرانه پخته و تقسیم می شود. از دلایل و اسباب تنوعِ آش ها، به لحاظ مواد و طرز تهیۀ آن، خاصّگی بیشتر آش ها به نذرها و دیون و رسومِ مردمان مثلاً دندونی، نیز است که به هر غرض قلمی به اقلام آش افزوده اند و قلمی کاسته اند و بر آن بوده اند هر قلم حاجتی را برآورده می کند یا در دفع شر و بیماری ای مفید است.

اِش (Esch)
(یا: اِش ـ سور ـ آلْزِت) شهری در مهین دوک نشین لوکزامبورگ، به فاصلۀ ۱۷کیلومتری جنوب غربی لوکزامبورگ. جمعیت آن ۲۴هزار نفر است (۱۹۹۱). مجتمع بزرگ آهن و فولاد در اِش و شهر های اطراف آن قرار دارد.

جدول کلمات

آش
با
با

مترادف ها

potage (اسم)
ابگوشت غلیظ، اش

pottage (اسم)
شوربای ارد جو دو سر، شوربا، اش

پیشنهاد کاربران

آش در سنسکریت آصه Aśa به معنی خوراک است و ریشه ی آن آص یعنی خوردن است که این گونه صرف می شود: آصنامی AśnAmi می خورم، آصناسیAśnAsi می خوری، آصناتی AśnAti می خورد؛ همچنین آد در سنسکریت به معنی خوردن آمده
...
[مشاهده متن کامل]
ولی از آن نام نساخته اند که به معنی آش باشد بلکه خوردن به معنی عام است ( مانند آب خوردن، میوه خوردن و. . . ) و این گونه صرف می شود: آتتامی AttAmi می خورم، آتتسی Attasi می خوری، آتتی Atti می خورد.

کلمه آش در فرهنگ معین ریشه در نیاهندوایرانی دارد و غذای آبدار که از حبوبات و روغن و سبزی و مانند آن درست کنند. آش از آشامیدن برگرفته شده است زیرا غذای آبدار است. واژه های آشپز، آشپزخانه نیز از همین واژه ساخته شده است. [۱۵]
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه آش از زبان فارسی گرفته شده است. در فارسی واژهٔ �با� نیز به معنی آش و خوراک فراوان بکار رفته است. شوربا، گندم با، کدوبا، ماست با، [۲] اسپیدبا، اوماج، غوره با، زیره با[۳] و… در نوشته ها تکرار شده است. با یا باج ( اوماج ) از باگ پارسیگ بازمانده و به معنی خوراک است. بنابر نظر مایرهفر - bā - احتمالاً صورت جدیدتر bāg - - از کلمهٔ pāka - در ایرانی باستان و از ریشهٔ pak - یا pac - به معنای پختن است که در فارسی امروز به صورت پختن و پز به کار می رود ( بنگرید به نانوا/نانبا ) . [۴] واژگان سکباگ، دوغباگ، نارباگ، زیرباگ، سپیدباگ و… به زبان عربی نیز راه یافته است ( السکباج، الدوغباج، النارباج، المزیرباج، الإسبیذباج و الجرذباج )

فرهنگ دیوان لغات الترک یک نوشته ساختگی است که در سده نوزده پان ترکها جور کردند و از انجا که زبان ترکی سده پنج را نمیدانستند ناچار انرا به زبان عربی در اوردند و زبان عربی ان نیز به عربی سده نوزده است و در ان بسیاری لغزشهاست نمونه انکه تاریخهای ان جور در نمی اید دیگر انکه نویسنده گفته من شاهزاده ترکم و هشتاد سال کوشیدم که ا این کتاب را بنویسم که چنین دروغی خود پیداست کسی که شاهزاده است هشتاد سال را برای نوشتن کتاب وقت نمی گذارد - دیگر اگر چنین دانشمندی میان ترکان بود همان اغاز سلجوقیان انرا به رخ میکشاندند همچنین کتاب را به خلیفه ای تقدیم کرده که این خلیفه وجود خارجی ندارد . از انجا که روسیان با پارسیان دشمن بودند و میخواستند پانترکی را ضد پارسی گرایی رواج دهند این کتاب را رواج دادند با انکه در این کتاب از چیزهایی سخن رفته که ساخته سده پانزده ۱۶ و ۱۷ است
...
[مشاهده متن کامل]

� اش� واژه ای پارسی است به چم ( قوت ) و انرا �اژ �و �از� نیز گویند

کلمه آش در فرهنگ معین ریشه در زبان سانسکریت ( همخانواده پارسی باستان ) دارد و به معنای غذای آبدار که از حبوبات و روغن و سبزی و مانند آن درست کنند میباشد. آش از آشامیدن برگرفته شده است زیرا غذای آبدار است. واژه های آشپز، آشپزخانه نیز از همین واژه ساخته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه آش از زبان فارسی گرفته شده است. در فارسی واژهٔ �با� نیز به معنی آش و خوراک فراوان بکار رفته است.

آش ( خوراک و خوردن )
آش در اوستا آتیتاathita و در سنسکریت اسas, آسه�śe ودر لاتین ad, ed که در انگلیسی واژه edible از آن آمده. در فارسی از ریشه آش واژه های ناشتا، آش، اشتها، خورش و اسپست به چم خوراک اسب ( یونجه ترکی ) امده.
( آش ) یک واژه پارسی است
در فهرست زبانهای هند واروپایی آمده است
( چم اصلی واژه آش ، خورش است ( بمانند: آشپز )
در ریخت های آریایی:
اوستایی:ATHITA
سانسکریت:AS، AD، ADMI
واژگان زبان های دیگر هند و اروپایی که از واژه ( آش ) ریشه دارند:
...
[مشاهده متن کامل]

ارمنی:UTEM
یونانی:EDEIN، EDO
لاتین:ESSE، EDERE
گوتیک:ITAN
آلمانی کهن:EZZAN
آلمانی :ESSEN ( به چمِ ( خوردن ) می باشد )
ایسلندی کهن:ETA
ساکسونی کهن:ETAN
انگلیسی کهن: ETAN
انگلیسی:EAT ( چم ( معنی ) : خوردن )
سوئدی: ATA
هلندی:ETEN
اسلاوی کهن:JASTU، ESTI
لتونی:EST، EDU
گالی:YS
ولزی:YSU
چک:JIST ( به چم ( =معنی ) : خوردن )
صربی:JESTY
بوهمی:JISTY
نکته: واژه های همریشه آش در زبانهای دیگر یاد شده همه به صورت شکل های گوناگون کارواژه ( =فعل ) خوردن هستند.
پَسگشت: برگه 64 - 65 از نبیگِ ( فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان پارسی ) .

اشاش
دیوان لغت ترک را پان ترکان نوشتند و چون از ترکی پیشین اگاهی نداشتند انرا با عربی نوشتند در این کتاب که تا کنون نسخه خطیش را رو نکردند از چیزهایی گفته شده که در قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی امده -
اش واژه ای پارسی است اگر ترکی بود باید در همه ترکستان بکار میرفت و گندم با و زیره با و سرکه با ینی اش با گندم اش با زیره اش با سرکه -
...
[مشاهده متن کامل]

اش با واژه ازوقه هم ریشه است در اوستایی ازوگ است

به "آب مایه دباغی"
آش هم میگن
اش از واژه اوستایی اشابه معنی خوردن گرفته شده
یک واژه پارسیه. لطفا پانترک های دروغگو اول منبع های ترکی هم ببینید بعد یه زیر دیدگاه نظر چرت و پرت بنویسید
لینک سایت لغت شناسی ترکی:
منابع• http://aksozluk.org/as
اش یک واژه ایرانیه و ترکا این واژه از زبان پارسی گرفتن. واژه اش همریشه با as سنسکریت هست. چجور منابع ترکی هم این واژه ایرانی دونستن. حالا پانترک با ادعا و چرت و پرت میخوان این واژه به نام خودشون بزنن.
لینک👇🏻
منابع• https://www.cgie.org.ir/fa/article/238001/آش
اش واژه اوستایی نه ترکی. ترکا از اوستا گرفتن. اشپز هم پارسیه. لطفا منبع ترکی جست و جو کنید خودش نوشته. دروغ کار پانترکه. بی دلیل و مدرک سخنی نگید
آش نوعی خوراکی هست
ولی اَش یعنی خاکستر
سیندر هم خاکستر معنی میده
کلمه آش در فرهنگ معین ریشه در زبان سانسکریت ( زبانهای هند و ایرانی ) دارد و غذای آبدار که از حبوبات و روغن و سبزی و مانند آن درست کنند. آش از آشامیدن برگرفته شده است زیرا غذای آبدار است. واژه های آشپز، آشپزخانه نیز از همین واژه ساخته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

https://www. cgie. org. ir/fa/article/238001/آش
کلمه آش از زبان فارسی گرفته شده است. در فارسی واژهٔ �با� نیز به معنی آش و خوراک فراوان بکار رفته است. شوربا، گندم با، کدوبا، ماست با، [۲] اسپیدبا، غوره با، زیره با[۳] و … در نوشته ها تکرار شده است
یعنی هرجایی سرچ میکنی و معنی و ریشه یک واژه فارسی رو سرچ میکنی حتما چندتا ترک نظر گذاشتن که این واژه ترکی هست و یه ریشه ای براش میتراشن
بابا شما ترکها خدا
فقط برین دنباله زبانیتون رو از زبانهای آلتایی پیدا کنید

بعضیا اومدن جدیدا یه کتاب نوشتن و جعل کردن و تمام واژه ها رو از زبانهای دیگه دزدیدن و اسمش رو هم گذاشتن دیوان لغات ترکی و میگن واسه ۱۰۰۰ سال پیش هست
قبلا کارشون دزدی جان و مال مردم بوده الان دزدی فرهنگی هم بهش اضاف شده
بیش از هشتاد درصد ترکی از پهلوی تاتی ارمنی ریشه گرفته . پیشوندها پسوند ها واژه ها صرف و نحو . . . . . .
این واژه ها زمانی در پهلوی اوستایی بودن که هنو ز// ترکی //به وجود نیامده بود .
در زبان اوستایی ( اسپست، اسبست ) به چم ( یونجه ) بوده است.
این واژه آمیخته ای از دو واژه پارسی باستان و اوستایی است:
1 - ASPO ( به چم اَسب )
2 - AST یا AD ( به چم خوردن، خوراک )
واژه ( آش ) از دید ریختشناسی و معناشناختی با بخش 2 همپیوند است.
واژه ( آش ) و دگرریختهای آن در زبانهای گوناگون:
اوستایی:ATHITA
سانسکریت:AS، AD، ADMI
ارمنی:UTEM
یونانی:EDEIN، EDO
لاتین:ESSE، EDERE
گوتیک:ITAN
آلمانی کهن:EZZAN
آلمانی :ESSEN ( کارواژه essen در زبان آلمانی به چمِ ( خوردن ) می باشد. )
...
[مشاهده متن کامل]

ایسلندی کهن:ETA
ساکسونی کهن:ETAN
انگلیسی کهن: ETAN
انگلیسی:EAT
سوئدی: ATA
هلندی:ETEN
اسلاوی کهن:JASTU، ESTI
لتونی:EST، EDU
گالی:YS
ولزی:YSU
نکته: 1 - چمِ اصلی واژه ( آش ) ، ( خورش ) هست؛ بمانند آشپز
2 - واژه های همریشه در زبانهای دیگر یادشده در بالا دیسه های گوناگون کارواژه ( خوردن ) هستند.
خاستگاه: رویه64 فرهنگ ریشه های هندواروپاییِ زبان پارسی/نویسنده: دکتر منوچهر آریانپور کاشانی

آش در زبان کردی به معنی آسیاب هست
پاسخ به اردم
جنابعالی اگه سوادت در حد سیکل یا فوقش فوق دیپلمه، به کسی ربطی نداره. یه کم که بیشتر بخونی دَرسِت به نخستینها هم میرسه، غصه نخور.
کهنترین فرهنگنامه ها در زبانهای ایرانی، یکی فرهنگ اویم ( به معنی یک در زبان اوستایی ) که در آن 1000 واژه اوستایی به پارسی میانه ( پهلوی ) برگردانده شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

تاریخ نگارش آن به زمان ساسانی یا پس از آن یعنی حدود سده هشتم میلادی باز میگردد و دو نسخه خطی از آن در دست است و نخستین بار به دست هوشنگ جی، دانشمند پهلوی دانِ هندی - پارسی تبار، به نام واژه نامه کهن زند - پهلوی در سال 1867م چاپ گردید.
( در آن سال دیوان لغات الترک هنوز کشف نشده بودو نویسنده اش محمود کاشغری را هیچ کسی نمیشناخت! )
نخستین واژه این فرهنگنامه، اویم ( Oim ) است که به ایوک ( Ewak ) به معنی یک برگردانده شده است.
دیگر فرهنگنامه کهن ایرانی، فرهنگ پهلویک یا مُنا - خُتای میباشد که واژگان هُزوارِش ( واژگانی که به ریخت آرامی نوشته میشده ولی در معنای پهلویِ آن خوانده میشده ) را به زبان پهلوی برگردانده است.
این واژه نامه با واژه آرامی مُنا به معنای ختای ( خدا ) آغاز میگردد و زمان نگارش این فرهنگ نیز زمان ساسانی یا کمی پس از آن بوده است.
از واپسین سالهای سده سوم هجری تا همان 300 سال پیش که گفتی، ده ها فرهنگ لغت کوچک و بزرگ پارسی نگاشته شده مانند لغت فرس اسدی توسی در قرن پنجم و برهان قاطع در 20 هزار واژه نوشته محمدحسین برهان تبریزی در سال 1062 هجری در هند و پس از آن هم واژه نامه های بسیاری مانند فرهنگنامه انجمن آرای ناصری نوشته میرزا قلی خان هدایت به سال 1288ق در 12000 واژه و همچنین فرهنگ آنندراج در سال 1306 ق در هند.
اون لغات الترک هم که اینقدر تو سر خودتون میزنید کمتر از 8000 واژه رو معنی کرده که نه تنها اصلن جامع نیست ( مگه اینکه ترکی همین قدر واژه داشته باشه ) ، اصلالت خودش هم جای شک و شبهه داره که چطور یک چنین کتابی 900 سال ازش خبری نبوده و بعد یکباره پیدا میشه و منبع لغات ترکی قرار میگیره!
بعید نیست که این هم یکی از همون شارلاتان بازیهای دولت ترکیه در بدو تاسیس بوده باشه که نمونه ی یک چنین کتابهای ناگهان کشف شده ی ترکی رو بازم در کارنامه خودش داره!

اش ( Esh ) :در زبان ارمنی به معنی خر
واژه آش واژه ای اوستایی ( پارسی کهن ) است و به شکل آش= �sh آش، خوراک بکار می رفته و با واژه آئیژ ( در پارسی کهن ) به چم و معنای گداخته از یک بُن هستند. نیاز است که به آن کاربر ناآگاه یادآوری کنم که دیوان
...
[مشاهده متن کامل]
لغات ترکی در ۱۰۷۲ میلادی نگارش شده ولی نخستین فرهنگ واژگان پارسی از سده هشتم میلادی آغاز گردیده بماند که زبان پارسی کنونی را زبانهای اوستایی و پهلوی پشتیبانی می کنند. افزون بر آن، در آن دیوان، واژگان را از دید بُنواژه شناسی بررسی نکرده است.

این واژه هند و اروپایی است نه ترکی و . . .
https://www. cgie. org. ir/fa/article/238001/آش
آش از آییژ آمده و همان گونه که ایژک یا ایژه به چمار ( معنای ) آتشین و گداخته است، آییژ یا آش هم به همین چم ( معنی ) می باشد و ریشه ای اوستایی دارد و همانگونه که آوای واژگانی مانند اسپا به اسب دگرگون شده است، آییژ هم به آش دگرگون شده و آشپز می شود کسی که خوراک داغ بپزد
با، سکبا، شوربا، وا

آش همان آییـژ است. بمعنی چیزی که گداخته و داغ و تازه طبخ شده و سالم و بهداشتی و قابل خوردن باشد.
آییـژ در فرانسه هم به معنی بهداشتی و پاک و سالم و تازه است، به فرم Hygiene نوشته می شود.

آش کلمه ترکی است معادل فارسی آن با است
آش کلمه ترکی به معنی خوراک، غذا، این کلمه در دیوان لغت ترکی محمود کاشغری هم اومده، این دیوان لغت بسیار قدیمیتر از فرهنگ لغتهای فارسی هست
یک غذا است که مایع است
شولکsholak ( اش ) . درزبان مردم لارستان اش را شولک گویند. شولک به چم نرم.

آش کلمه ای است ترکی و به معنی غذا است این کلمه در کتیبه اورخون ( 1400 سال قبل ) نیز آمده است.
ایچره آشیز تاشرا تُونسوز= در داخل [خانه] بدون غذا و در بیرون بدون لباس
در میان ترکها تنها بوزارتما ( خاکستری کردن یا پختن با آب یا بخار ) رایج بود و سرخ کردنی ( قیزارتما ) را از فرهنگ رومی شام یاد گرفتند. همسایگان فارس آنها به همین دلیل به سوپ که تا آن زمان بانگ یا باگ می گفتند کلمه آش را بکار بردند. در حالیکه آشپز را همانند آشچی ترکان به پزنده تمامی غذاها اطلاق کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

در پهلوی " باگ " برابر فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
سپیدباگ " آش دوغ
باگ خور =آش خور
با
در زبان ترکی استانبولی می شود: چوربا
آچ - در گویش ترکی:
بازکردن، گُسترش دادن، گُشادن - ایجاد، بنا کردن - بِستر لازم را فراهم کردن، مُرتفع ساختن - روشن ساختن، تشریح کردن. مثل:داداش
اش. ( "ا" با آوای زبر ) ، ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، خرس.
اَشِ ارث برسیه کفتار.
میراث خرس به کفتار رسید.
ناصر فکوهی ( بررسی تأثیر اقلیم بر ضرب المثل های مازندرانی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس