پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٥٤)
آقای اصغر، دوست عزیز، برای چی این همه اصرار داری که بگی این واژه معنی " آماده شدن " نمیده!! حالا توی فیلم چون گفته "آماده باش " دقیقا همین واژه میشه ...
سطح بالا، حد بالا high - pitched noise/sound: صدای زیر ( با فرکانس بالا ) low - pitched noise/sound: صدای بم ( با فرکانس پایین )
hospitalize بستری شدن در بیمارستان یا مرکز درمانی
disparate
set down establish
کار کردن
هماهنگ کننده
عاقلانست که. . .
قدرت، انرژی، توان
● عالی بودن ● سفارشی بودن ( ساخته یا تولید شدن )
از لحاظ کار
● اگر صفت باشه: کامل ● اگر قید باشه: فورا و بی درنگ
هر روزِ روز، روزای پشت هم
همین روزا
هر روزه
این از این، . . .
● مفصل، حسابی ● با دل و جان، از ته دل
باتلاقی، گلی
شخص متکی از نظر مالی به دیگران
جناب ماشااله زاده عزیز، border اینجا درست هستش، به معنی مرز boarder دارای معنی دیگه ای هست، سپاس
خش، خراش abrasion resistant ضد خش
املای درست: inconvenience
در مورد جاده. مسیر: میخوره به. . . ، میرسه به . . . .
ملاقات و یا نشست داخل یک محفظه یا اتاق دربسته
تو ذهن آوردن، تصور کردن ( عین این کاریکاتورا که یه ابری بالای سر طرف ظاهر میشه و فکری که میکنه توش نوشته میشه )
فراوان، بیش از حد کافی
● حق، استحقاق ( مثل حق مرخصی ) ● مزایا ( در فیش حقوقی )
متعصب به کشور و قوم خود و بی میل به نظرات و مردمان غیر
کاری، شغلی، مربوط به حرفه
ردیف ردیف. . .
از خطر یا حادثه ای جون سالم به در بردن
از چیزی نداشتن و تموم کردن ● be out of رو سرچ کنید بقیه معانیش هست
از چیزی تموم کردن و نداشتن ● be out of رو سرچ کنید بقیه معانیش رو نوشتم
خوب دوستای گلم اصطلاحات رایج با این عبارت اینا هستن: ● to get something out of the way: یعنی تموم کردن و به انجام رسانیدن چیزی ● be well out of som ...
to finish something
با کمبود چیزی مواجه شدن be getting low in sth حس کنی چیزی داره کم میاد
چیزی که ایمنی را به خطر می اندازد
دستگاه ورقه ورقه کردن گوشت، کالباس و . . . ، یا وسیله ای برای بریدنوشت به اندازه های دلخواه ( با چرخ گوشت متفاوت است )
ضروریات
● تیم یا وسیله دو نفره ● دوچرخه دو نفره ○ این واژه اسم است، نه صفت
به شکل معنی داری، به طور قابل توجهی
دو تا معنی داری که خودتون با توجه به جمله باید متوجه بشین و اونقدری فرق داره معنی هاشون که راحت بتونید تشخیص بدین: ● مربوط به ، در ارتباط با ● به ن ...
یعنی بره ( ادامه بده ) تااااااااا. . . .
to like the sound of something: حال کردن یا خوشحال شدن در مورد چیزی که میشنوی
حال کردن یا خوشحال شدن در مورد چیزی که میشنوی
● پول، غذا و در واقع شرایطی که در اون با برآورده شدن اون نیاز ها میتونید زنده بمونید.
فضای مجزا
دارای تخفیف یا قیمت پایین ( برای گروه خاص )
● آشفته کسی یا چیزی شدن ( به قول معروف "دامن از دست برفتن" در ادبیات فارسی، در واقع بار مثبت دارد ) ● به فنا رفتن، از بین رفتن
● قشقرق make a fuss: قشقرق به پا کردن