گرس از دلم ببرد غم زلف و خال دوست
جان با خیال رشته فتاد از خیال دوست.
بسحاق اطعمه ( از آنندراج ).
بگشت از گرس حالم حالم این است بتنگ آمد شکم احوالم این است.
احمد اطعمه.
|| چرک و ریم جامه و بدن. ( برهان ) ( آنندراج ). شوخ. وسخ. || موی پیچیده و موی پیچه که موباف زنان باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).