کلکل کردن

لغت نامه دهخدا

کلکل کردن. [ک َ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پر حرفی کردن. سر هم را درد آوردن از پرگویی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نیست یک مو چو عقل بر سرشان
پیش از این فوقیا مکن کلکل.
فوقی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پر حرفی کردن سر هم را درد آوردن از پر گویی .

پیشنهاد کاربران

کَل کَل:
کلکل کردن ؛ ( کَلاکَلی ) :
در محاورات عامیانه به معنی یکی به دو کردن ، بگو مگو کردن ، کوتاه نیامدن و ادامه دادن ناسازگاری در رابطه ، بصورت تکرار شونده ای پاسخ یک عمل را دادن از سوی هر دو طرف
( آنکه بطور مداوم مقابل شخصی دیگر کوتاه نمی آید ) .
بحث و دعوای کلامی
Spar
Mess with someone
bany words with

بپرس