پرگو

/porgu/

مترادف پرگو: پرچانه، پرحرف، حراف، روده دراز، مکثار، وراج

متضاد پرگو: ساکت، کم حرف، کم سخن

معنی انگلیسی:
garrulous, prolix, verbose, talkative, loquacious, diffuse

لغت نامه دهخدا

پرگو. [ پ ُ ] ( نف مرکب ) بسیارگوی. پرگوی. فراخ سخن. پرچانه ( در تداول عوام ). مکثار. پرحرف ( در تداول عوام ). قوّال. آنکه بسیار سخن گوید. بسیارسخن. درازنفس. پرسخن. روده دراز ( در تداول عوام ). پرروده. شاجب ( در تداول عوام ). ورّاج.

فرهنگ عمید

کسی که بسیارحرف بزند، بسیارگوی، پرچانه.

دانشنامه عمومی

روستای پَرگو در استان اردبیل و از توابع بخش سنجبدشمالی که هم اکنون به شهرستان کوثر تغییر نام یافته قرار دارد. این روستا درابتدا از سه ششدانگ بنام قبادلو و خاتون بلاغی تشکیل یافته که به مرور زمان روستای قبادلو در اثر زلزله ویران و روستای پَرگو ( پَرگی ) در سمت شمالی قبادلو احداث گردیده است. اصالتاً اهالی این روستا از منطقه شیروان آذربایجان مهاجرت نموده اند و چند طایفه نیز از روستاهای مجاور به این روستا آمده اند.
این روستا در کیلومتر ۹ جاده گنجگاه - میانه در بین دو کوه بلند گونئی داغی و قوزئی داغی در ارتفاع ۲۰۴۶ متری به مختصات جغرافیایی۳۷درجه - ۷/۴۵شمالی و۴۸درجه - ۱۹/۱۲شرقی از دریای خزر واقع شده است . ۸۵درصد اهالی این روستا از قدیم الایام باسواد بودند. تا سال ۱۳۵۷ بیش از ۱۵۰ خانوار در خود جای داده بود ولی به تدریج به علت نداشتن شغل و نداشتن آب کافی جهت زراعت اکثر اهالی آن روستا به به سایر شهرستانها مخصوصاً کرج مهاجرت نمودند. اطلاعات مبسوط از قدمت و جایگاه این روستا در منظومه گونئی داغی چاپ ۱۳۷۶ نوشته غلامحسین ابراهیمی پَرگو آمده است
عکس پرگو

پرگو (کومونه). پرگو ( به ایتالیایی: Perego ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان لکو واقع شده است. [ ۱]
پرگو ۴٫۳ کیلومترمربع مساحت و ۱٬۶۰۸ نفر جمعیت دارد.
عکس پرگو (کومونه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

blabbermouth (اسم)
حرف، وراج، پرگو

verbose (صفت)
پرگو، دراز، دراز نویس، درازگو

long-winded (صفت)
پرگو، دراز نفس

prolix (صفت)
طولانی، پرگو، خسته کننده، طویل، دراز، طولانی وخسته کننده، روده دراز

talkative (صفت)
پر حرف، وراج، پرگو، پرچانه، بسگوی

loquacious (صفت)
پر حرف، وراج، پرگو

فارسی به عربی

ثرثار , کثیر الکلام

پیشنهاد کاربران

اهل زنخ. [ اَ ل ِ زَ ن َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرچانه. پرگو. صاحب [ سخن ] بیهوده و لاف. || زن. ( شرح قران السعدین از آنندراج ) :
کرده زنخ شان ز محاسن کنار
اهل زنخ راز محاسن چه کار.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
ابن اقوال. [ اِ ن ُ اَق ْ ] ( ع ص مرکب ) کثیرالکلام.
پرچانه، پرحرف، حراف، روده دراز، مکثار، وراج

بپرس