بدان مقام رسانش که رای بر در او
سپیدمهره زند بر نوای رویین نای.
فرخی.
و از آداب و عادات ملوک آن است که بار دادن و برنشستن را وقتی معین کرده و با اعلام لشکر و رعیت برنشیند و سپیدمهره ای این کاررا نهاده اند در شهرهای بزرگ و لشکرگاههای فراخ. ( عقدالعلی ).پیش سپیدمهره قدرش زبون تر است
از بانگ پشّه دبدبه کوس سنجری.
خاقانی.
رعد سپیدمهره شاه فلک غلام بر بوقبیس لرزه آوا برافکند.
خاقانی.
زمانه ازپی آن زد سپیدمهره رعدکه گل ز تخت چمن لاف ملک دارا زد.
شمس طبسی.
سپیدمهره صیتش چنان دمید جهان که رخنه خواست شد این سبز حقه زآوازش.
( از تاج المآثر ).
و آواز سپیدمهره و دم نای رویین به عیوق برآمد.( از تاج المآثر ). و رجوع به سفیدمهره شود.