ستیزگر


معنی انگلیسی:
aggres sor, quarreler, quarreller, quarrelsome, stubborn

لغت نامه دهخدا

ستیزگر. [ س ِ گ َ ] ( ص مرکب ) متمرد و سرکش و نزاع جو. ( ناظم الاطباء ). ستیزگار. ستیزه گار. ستیزکار. ستیزه کار.

فرهنگ فارسی

ستیزه گر، لجوج، متمرد، سرکش، ستیزکار
( صفت ) ۱ - جنگجو . ۲ - لجوج . ۳ - خشمگین . ۴ - متمرد سرکش .
متمرد و سر کش و نزاع جو

فرهنگ معین

( ~ . گَ ) (ص فا. ) ستیزه گر، لجوج ، متمرد.

فرهنگ عمید

۱. لجوج.
۲. متمرد، سرکش. * ستیزکار.

مترادف ها

ass (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر، الاغ، خر

bullhead (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر، ادم کودن و سرسخت، انواع ماهیان سر بزرگ

barrator (اسم)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، قاضی رشوه گیر، قلدور، دعوایی، اهل نزاع، رشوه خوار، ستیز جو

bullet head (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر

hector (اسم)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، ستیز جو، خودستا، ادم گردن فراز

pettifogger (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر، ستیز جو

rooster (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر، ستیز جو، خروس، جوجه خروس، ادم ستیزه جو

teaser (اسم)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، ستیز جو، اذیت کننده، شانه کننده پشم

warlike (صفت)
ستیزه جو، ستیز گر، جنگی، جنگ دوست، رزمجو، امادهجنگ

obstinate (صفت)
خود رای، یک دنده، ستیز گر، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج

antagonistic (صفت)
مخالف، ضد، متخاصم، ستیزه جو، خصومت امیز، مخالفت امیز، رقابت امیز، ستیزه گر، ستیز گر

stubborn (صفت)
خیره، ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، سرکش، ستیز جو، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج، سمج

militant (صفت)
ستیزه جو، ستیز گر، فتنه جو، محارب

contentious (صفت)
ستیزه جو، ستیز گر، دعوایی، متنازع فیه، منازع

quarrelsome (صفت)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، ستیز جو، پتیاره، جنگار

فارسی به عربی

فدائی

پیشنهاد کاربران

بپرس