رسیدن


مترادف رسیدن: آمدن، واردشدن، اتصال، نیل، وصول، پختن، کامل شدن، نضج، سرآوری کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن، فرصت کردن، مجال یافتن، وقوع

معنی انگلیسی:
to arrive, come, reach, get to, advent, accession, gain, pass, realize, regain, to be received, to become available, to ripen, to(finda leisure to)attend (to a specified business), turn

لغت نامه دهخدا

رسیدن. [ رَ / رِ دَ ] ( مص ) آمدن. ( ناظم الاطباء ) ( از شعوری ج 2 ورق 12 ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( از حاشیه برهان چ معین ). آمدن کسی به جایی. قدوم. ورود: رسیدن به خیر؛ خیرمقدم. ( یادداشت مؤلف ). در آمدن. ( فرهنگ فارسی معین )( ناظم الاطباء ) ( از حاشیه برهان ). وارد شدن. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از حاشیه برهان چ معین ) :
رسیدند زی شهر چندان فراز
سپه خیمه زد در نشیب و فراز.
رودکی.
به راه اندر همی شد شاهراهی
رسید او تا به نزد پادشاهی.
رودکی.
رسیدند یکسر به توران زمین
سواران ترک و سواران چین.
فردوسی.
اگر من به ایران نخواهم رسید
نخواهم همی روی کاوس دید.
فردوسی.
سیاوش چو در پیش ایوان رسید
سر طاق ایوان به کیوان رسید.
فردوسی.
فرستاده نزد سیاوش رسید
چو آن نامه شاه ایران بدید.
فردوسی.
رسیدندپس گیو و خسرو به آب
همی بودشان برگذشتن شتاب.
فردوسی.
مرغزاری که فسیله گه اسبان تو گشت
شیر کآنجا برسد خرد بخاید چنگال.
فرخی.
تنی چند از آب دریا بجست
رسیدند نزدیکی آبخست.
عنصری.
و هر دو لشکر بدان صبر کردندتا شب رسیده بود بازگشتند چنانکه جنگ قایم ماند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641 ). من با این پیلبانان می راندم و مردم پراکنده می رسیدند و همه راه پر زره و جوشن و سپر و ثقل برمی گذشتم که بیفکنده بودند... و چاشتگاه فراخ به حصار... رسیدم و ترکمانان بر اثر آنجا آمده بودند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 628 ). من نزدیک بوسهل زوزنی رفتم به شهر او را یافتم کار راه می ساخت مرا گرم پرسید و چند تن ازآن من رسیده بودند همه پیاده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 628 ).
به پای ما چه ره شاید بریدن
بدین مرکب کجا شاید رسیدن.
ناصرخسرو.
و در آن شهر مردی بود نام او اولیس عاقل بود. روزی بتماشابیرون رفته بود به نزدیک آن بندر رسید. ( قصص الانبیاءص 177 ). چون جعفر طیار با یاران برسیدند کس پیش ملک حبشه فرستاد و دستوری خواست. ( قصص الانبیاء ص 226 ).
پیش از آنکه بدان منزل خواست رسید مرکب استعجال در جولان آورد. ( تاریخ طبرستان ).
ابر بیا و آب زن مشرق و مغرب جهان
صوربدم که می رسد شمس من و خدای من.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( رسید رسد خواهد رسید برس رسنده رسا رسان رسیده ) ۱ - آمدن در آمدن وارد شدن . ۲ - پیوستن چیزی به چیز دیگر اتصال . ۳ - پیوستن شخصی به شخص دیگر اتصال تلاقی . ۴ - واقع شدن وقوع . ۵ - پختن میوه نضج . ۶ - حد بلوغ یافتن ۷ - کامل شدن کمال یافتن . ۸ - مواظبت کردن مراقبت کردن رسیدگی کردن . ۹ - فرصت کردن : [[ نرسیدم که کارت را انجام دهم ]] .
آمدن آمدن کسی به جایی قدوم

فرهنگ معین

(رَ دَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - آمدن ، وارد شدن . ۲ - پیوند، تلاقی . ۳ - پخته شدنِ میوه . ۴ - کامل شدن ، بالغ شدن . ۵ - مواظبت کردن . ۶ - اثر کردن ، تأثیر گذاشتن .

فرهنگ عمید

۱. وارد شدن به مقصد مورد نظر، واصل شدن.
۲. متصل شدن به چیزی، پیوستن به چیزی: دستش به بالای طاقچه نمی رسید.
۳. [عامیانه] وقت داشتن برای انجام کاری، فرصت داشتن: نمی رسم کارها را تمام کنم.
۴. پخته شدن میوه، کامل شدن نمو میوه.
۵. دست یافتن به چیزی، به دست آوردن.
۶. [مجاز] پیوستن دو نفر به یکدیگر، ازدواج کردن.
۷. تحریک عضو حسی توسط محرک خارجی: بوی نان تازه به مشامم رسید.
۸. فرارسیدن زمان چیزی: بهار رسید.
۹. منتهی شدن، منجر شدن.
۱۰. تمام شدن، پایان یافتن: جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل / عاقبت جان به دهان آمد و طاقت برسید (سعدی۲: ۴۴۱ ).

واژه نامه بختیاریکا

رسا کردن

جدول کلمات

امدن

مترادف ها

accede (فعل)
تن در دادن، راه یافتن، دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، نزدیک شدن، رضایت دادن، موافقت کردن

achieve (فعل)
دست یافتن، رسیدن، انجام دادن، نائل شدن به، به انجام رساندن، تحصیل کردن، کسب موفقیت کردن اطاعت کردن

attain (فعل)
دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، بدست اوردن، زدن، رسیدن به، تمام کردن

get (فعل)
ربودن، رسیدن، تحصیل کردن، بدست اوردن، حاصل کردن، تهیه کردن، زدن، فهمیدن، فراهم کردن، کسب کردن، تصرف کردن

arrive (فعل)
رسیدن، وارد شدن، در رسیدن

come (فعل)
رسیدن، رفتن، امدن

gain (فعل)
رسیدن، نائل شدن، نائل شدن به، بدست اوردن، پیدا کردن، پیش رفتن، بهبودی یافتن، زیاد شدن، فایده بردن، تسخیر کردن، سود بردن، کسب کردن، فایده دیدن

receive (فعل)
رسیدن، پذیرفتن، جا دادن، بدست اوردن، گرفتن، وصول کردن، دریافت کردن، ستاندن، پذیرایی کردن از

land (فعل)
رسیدن، فرود امدن، پیاده شدن، بزمین نشستن، به خشکی امدن

aim (فعل)
رسیدن، شمردن، دانستن، قراول رفتن، ارزیابی کردن، نایل شدن، به نتیجه رسیدن، قصد داشتن، هدف گیری کردن، نشانه گرفتن

amount (فعل)
رسیدن، بالغ شدن

maturate (فعل)
رسیدن، بالغ شدن، سرباز کردن

pull up (فعل)
رسیدن، جلوگیری کردن، جلو افتادن

strand (فعل)
رسیدن، گیر افتادن، متروک ماندن، به صخره خوردن، تنها گذاشتن، بهم بافتن و به صورت طناب دراوردن

run up (فعل)
رسیدن، شلیک کردن، به سرعت خرج و تلف کردن

ripen (فعل)
رسیدن، رسیده کردن یا شدن، کامل شدن

فارسی به عربی

ارض , استلم , اصبح , اقبل , انجز , تعال , صل , کمیة , ماء آسن , هدف

پیشنهاد کاربران

پیشنهاد استاد میرجلال الدین کزازی در نامه ی باستان:
بَوَنده: کامل.
بَوَندگی: کمال.
پیشنهاد استاد میرشمس الدین ادیب سلطانی در ترجمانی منطق ارسطو:
فرساخته: کامل.
فرساختگی: کمال.

...
[مشاهده متن کامل]

پیشنهاد استاد حلیل دوست خواه در گزارش اوستا:
رسا: کامل.
رسایی: کمال.
هر سه پیشنهاد درست است و روان و سازگار با جان زبان پارسی است.
پارسی را پاس بداریم: )

نایل شدن
واژه رسیدن
معادل ابجد 324
تعداد حروف 5
تلفظ re ( a ) sidan
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: rasītan]
مختصات ( رَ دَ ) [ ع . ] ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
این مصدر کاملا پارسی هست در پارسی میانه نیز بوده است
get to
وارد شدن ، دخول
واژگانِ ( رسیدن، رساندن، رَس، رَسِش ) پارسی هستند که
در زبان پهلوی بسامان ( به ترتیب ) به گونه یِ ( رَسیدن، رَسینیدن، رَس، رَسیشن ) واگویی می شده اند.
این واژگان را می توانید با کارواژه ( رَستَن ) نیز بسنجید.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه هایِ 71، 102، 204 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:

رسیدنرسیدنرسیدن
( رَ دَ ) [ ع . ] ( مص ل . ) 1 - آمدن ، وارد شدن . 2 - پیوند، تلاقی . 3 - پخته شدنِ میوه . 4 - کامل شدن ، بالغ شدن . 5 - مواظبت کردن . 6 - اثر کردن ، تأثیر گذاشتن .
در معین هم گفته شده عربی هست و دهخدا هم همینو اورده
...
[مشاهده متن کامل]

مثل جلوگیری که جلو ترکی هست
👈 با تغییر تلفظ شده رس ولی آن رسل یعنی آمدن عربیست

از رسل هست و این کلمه مصدر جعلی ارسل عربیست
افتادن= به جائی افتادن ؛ رسیدن به جائی و برخورد کردن به آن : و چنین گویند که شتربانی شتر گم کرده بود در آن بیابان میگردید تا بدانجا افتاد. ( قصص الانبیاء ص 152 ) .
نائل آمدن به
دست یافتن
فعل رسیدن ( با ریشه resid ) برای مواردی به کار می رود کسی یا چیزی "فاصله زیادی" را طی کرده باشد . .
فعل انگلیسی recede دقیقا به مفهوم حرکت به "فواصل دور" می باشد. این فعل مرکب از پیشوند re و ریشه cede می باشد که از مصدر لاتین cedere به معنی رفتن to go گرفته شده است ( ere در زبان لاتین پسوند مصدرساز است )
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از: youtube، کانال زبانشناسی Originally Same

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس