جذل

لغت نامه دهخدا

جذل. [ ج ِ ] ( ع اِ ) بیخ درخت و تنه آن بی شاخ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تنه و بیخ درخت و غیر اوست بعد از رفتن شاخها. ( از اقرب الموارد ). بیخ و تنه درخت و تنه درخت بی شاخ. ( آنندراج ). یقال :انتصب کالجذل. ( اقرب الموارد ). عادالشیی الی جذله ؛اَی الی اصله. ( اقرب الموارد ). ج ، اَجذال و جِذال وجُذول و جُذولَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( شرح قاموس ) ( ناظم الاطباء ). || کنده هیزم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جَذل. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ). || بیخ بزرگ درخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آن چیزی است که بزرگ شده است از بیخهای درخت. ( شرح قاموس ). بزرگ شده از ریشه های درخت که قطع شده باشد. ( از ذیل اقرب الموارد ). جَذل. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ). || آنچه بلند شده است مانند شاخهای درخت خرما. ( شرح قاموس ). چوبهایی که برسان شاخه خرما باشند. ( از ذیل اقرب الموارد ). || چوب خشک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جَذل. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ). || جانب نعل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ). سوی و کنار نعل. ( شرح قاموس ). || سر کوه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ) ( شرح قاموس ). || آنچه نمایان باشد از کوه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ). آنچه برآمده است از کوه. ( شرح قاموس ). ج ، اَجذال. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ) ( ذیل اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || مال اندک. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). مال قلیل. ( ذیل اقرب الموارد ). جذل از مال ، کم از اوست. ( شرح قاموس ). || کنده که در شترخانه نصب کنند تا شتران گرگین بدان خارند.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چوبی است که برپا کرده میشود، از برای گرگین و جربدار. ( شرح قاموس ). چوبی است که برای خاراندن جرب دار نصب میشود. ( از اقرب الموارد ). و از این است مثل عرب : «اناجذیلها المحکک ». ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ). در اقرب الموارد مثل فوق چنین آمده است : منه قول الحباب بن المنذر«انا جذیلها المحکک و عذیقها المرجب » و هو مثل یضرب لمن یستشفی برأیه و یعتمد علیه. ( اقرب الموارد ). جذیل در این مثل تصغیر تعظیم است نه تحقیر یعنی منم آن چوبک خاریده شده به او شتر گرگین. ( از شرح قاموس ). جذیل مصغر جذل است ، بتصغیر تعظیم یعنی من جذل ایشانم که بعقل من شفا حاصل کنند، چنانکه شتران گرگین. ( منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ معین

(جَ ذَ ) [ ع . ] (مص ل . ) شادمانی کردن ، نشاط .

فرهنگ عمید

شادی، شادمانی.

پیشنهاد کاربران

بپرس