اصالت

/~esAlat/

مترادف اصالت: آزادگی، پاک نژادی، ریشه داری، نجابت، نژاده، وارستگی، صحت

برابر پارسی: نیک نژادی، تبارمندی، نژادگی، به نژادی

معنی انگلیسی:
authenticity, genuineness, nobility, originality, noble birth

لغت نامه دهخدا

اصالت. [ اَ ل َ ] ( ع مص ) نجابت و شرافت. ( فرهنگ نظام ). اصیل بودن. ( اقرب الموارد ). اصلی شدن. ( از تاج المصادر ) ( آنندراج ). نجابت : و کریمتر قریش از روی اصالت نسب. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ). || ثبات. ( اقرب الموارد ).
- اصالت رأی ؛ جید و نیکو بودن آن. ( اقرب الموارد ): پدر ما هرچند مارا ولیعهد کرده بوده... در این آخرها.... سستی بر اصالت رائی بدان بزرگی... دست یافت... ما را به ری ماند. ( تاریخ بیهقی ص 73 ). و رجوع به اصالة شود.

اصالة. [ اَ ل َ ] ( ع مص ) اصلی شدن. ( زوزنی ). با اصل و بیخ و ریشه گردیدن درخت و ثابت و راسخ شدن بیخ آن. || بااصل شدن مرد. ( ناظم الاطباء ). نژاده شدن. اصلی شدن. ( زوزنی ). || خلیفه ثابت رأی گردیدن. ( ناظم الاطباء ). || محکم رأی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نیکو شدن رأی کسی. ( ناظم الاطباء ).
- اصالةالرأی ؛ نیکویی آن.
و رجوع به اصالت شود.

فرهنگ فارسی

بااصل بودن، اصل داشتن، اصیل بودن، ریشه داربودن، نیک نژادبودن، نجابت
۱ - با نژاد بودن نژاد بودن گهرداشتن . ۲ - نجابت داشتن شرافت داشتن . ۳ - ( اسم ) والاتباری پدر داری . یا اصالت رای . با بنیادی اندیشه پاکی و درستی رای .

فرهنگ معین

(اَ لَ ) [ ع . اصالة ] (اِمص . ) ۱ - نژاده بودن ، اصیل بودن . ۲ - نجابت داشتن .

فرهنگ عمید

۱. با اصل بودن، اصل داشتن، اصیل بودن، ریشه دار بودن، نیک نژاد بودن.
۲. نجابت.

واژه نامه بختیاریکا

بُنیچِه؛ بُن چک

دانشنامه عمومی

اصالت‏ ( انگلیسی: Originality ) ، جنبه ای است که آثار خلق شده یا ابداع شده به عنوان اثر جدید یا بدیع قابل تشخیص است.
آنچه که ارزشمند باشد. [ ۱] مَوْثِق و میثاق بمعنی پیمان و عهد اکید و محکم است. و عهد درک بشر است که در ذات او گذاشته شده است. [ ۲]
اصالت دارای دو معنی اساسی است:
۱ - به معنی صدق، اصالت به این معنی، به وثیقه یا به عملی گفته می شود که حقا از صاحب خود صادر شده باشد. اصالت به این معنی در مقابل مجعول قرار دارد.
می گویند: این نسخه کتاب اصیل یا اصلی است، مقصود این است که این نسخه به دست نویسنده کتاب تألیف شده است. البته چنین نیست که هر خبر دست اولی صادق باشد.
۲ - به معنی صدق وثیقه ای که قاضی یا نویسنده عادلی آن را نوشته باشد گفته می شود. و نیز به معنی صدق قرار داد رسمی، یا صدق مضمون وثیقه و مطابقت آن با واقع به کار می رود. [ ۳]
در ما بعد الطبیعه، اصالت به معنی مطابقت کامل ظاهر وجود یا حقیقت آن است.
در علم اخلاق به معنی صدق و اخلاص است.
اصطلاح نقد اصالت در علم تاریخ به نظریه مورخ در مورد اسناد و اخبار گفته می شود که آیا این اسناد و اخبار صحیح یا فریب کار یا جعلی است؟
در نظر مارتین هایدگر، اصالت عبارت است از افکار و عواطف که حقاَ از جانب صاحب خود صادر شده باشد.
دارائی و نوآوری که عبارت است از امتیاز چیزی یا کسی نسبت به دیگران، در صفات تازه ای که از او صادر شده است. اصالت به این معنی، در مورد انسان، عبارت است از نوآوری، در مورد فکر و رأی، عبارت است از غنا و دارندگی، در مورد روش، عبارت است از ابتکار.
بیان قرآن حاکی از اصالت و اصیل بودنِ بامداد و شامگاه در عهد با خدای تعالی است. [ ۴] [ ۵]
شامگاه، شکافی میان دنیاها است، دری به سوی ناشناخته ها. [ ۶]
عکس اصالت
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اصالَت (موسیقی)(authenticity)
در موسیقی ، گرایشی که در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در اتریش و هلند آغاز شد و هدفش بازسازیِ شرایط اصیل و اولیۀ اجرا و سازبندی موسیقی قدیم برای دست یابی به ملاک های اصیل زیبایی شناختی بود. پیش گامان این حرکت اجراکنندگانی همچون نیکُلاوس هارنن کورت و گوستاو لئونهارت بودند. اصالت موجب شد که پژوهش های عملی مهمی در ویرایش و ترانویسی دست نوشته ها، ساختنِ سازها، اجرای رقص ها، آکوستیک از لحاظ معماری ، و تکنیک های آوازی صورت پذیرد و زمینه را جهت اجرای آثار آوازی به زبان اصلی فراهم آورد. این جریان با استقبال وسیعی روبه رو شده است و هم اکنون چندین گروه هم نوازیِ «اصیل» برجسته در امریکا و تقریباً در تمامی کشورهای مهم اروپای غربی و نیز در برخی کشورهای اروپای مرکزی با موفقیت به کار خود ادامه می دهند. متخصصان برجستۀ این حرکت عبارت اند از رهبران ارکستر کریستوفر هاگ وود، راجر نورینگتون ، جان الیوت گاردینر، تِرِوِر پیناک ، و نوازندگانی همچون تون کوپمان، دیوید مانرو (بادی چوبی )، آنتونی رولی (لوت )، یاپ شرودر (ویولن )، اِما کِرکبی (سوپرانو)، و فرانتس بروگِن (فلوت ).

مترادف ها

originality (اسم)
ابتکار، غرابت، اصالت

gentility (اسم)
بزرگی، نجابت، اصالت، شرافت، آقا منشی

gentry (اسم)
تربیت، اصالت، مردمان محترم و با تربیت

gentrice (اسم)
نجابت، تربیت، اصالت

فارسی به عربی

اصالة

پیشنهاد کاربران

اگر اصل را ریشه و بن معنی کنیم می توان گفت:
ریشه داری ، بنمندی، بنداری
اگر پایه و پی ( به معنای پایه و بنیاد نه دنباله ) معنی کنیم می شود:
بر پایگی، پایه داری، پی داری ، بنیادین بودن
و اگر گوهر و نژاد و نهاد خوب مورد نظر باشد می توان گفت:
...
[مشاهده متن کامل]

خوش گهری، پاک نهادی، نیک نهادی، نژادگی ، به نژادی

" بُنِش"
بنش از واژه ی بونیشتیه پهلوی به چم بن و پایه و اصل داشتن.
اصالت برابر ریشه داشتن است.
اصالت می تواند به معنای یک رنگی درون و بیرون انسانها باشد.
درست بودن نژاد ؛ اصیل بودن. ریشه دار بودن :
کس از بندگان تاج شاهی نجست
وگر چند بودی نژادش درست.
فردوسی.
اندر فرهنگ اِرانویچ یا اِرآن ( Ēran ) و امروز ایران، نیکنژاد ( اصیل ) به کسی نامیده می شد که دارنده ی سه ویژهگی باشد:
نیک پندار، نیک گفتار، نیک کردار.
اینچنین آدمین همچنین پارسا، دَهم ( pious ) ، اَردآ ( Ahl� ) = اَشو ( Aš� ) =اَهلَوْ ( Ahlaw ) = ( righteous ) باشد اینچنین آدمینی دارنده ی ( nobility ) =ایرانی بودن= ( Ērih ) است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه اصالت
معادل ابجد 522
تعداد حروف 5
تلفظ 'e ( a ) sālat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: اصالة]
مختصات ( اَ لَ ) [ ع . اصالة ] ( اِمص . )
آواشناسی 'esAlat
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی معین
اصالت یعنی ریشه کردن هر یک از انسان در زمینی از باورها که منجر به رفتاری می شود که با خود شادی و آرامش برای اطرافیان بهمراه می آورد و هر کس اصالت خود را خودش می سازد
حکایت اون مثلی که می گفت گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل
تبارمندی
اصالت:ریشمندگی
اصلیت:ریشمندگی
اصیل:ریشمند
اصل: ریشه ور
واژه سازی شده
او ایرانی اصیل است
او ایرانی ریشمند است
زبان خویش نامش پارسیست
در متون حقوق به معنی عدم وابستگی میباشد
نطفه پاک
نام قطعه موسیقی ای به خوانندگی یاس و موئر
پیشنهاد من واژه ی "بُن وَند یا بنوند" می باشد که به چم اصیل و ریشه دار می باشند هَمدایِشی ( ترکیبی ) از دو بخش بُن بَند یا وَند می باشد که وَند پیشوند نسبت و دارندگی و اتصال است. . . . یعنی کسی که دارای بن و ریشه می باشد
این واژه تبارانه پارسى و پهلوى ست یعنى خودش پارسى نیست ولى ریشه اش را ( اصل ) تازیان ( اربان ) آن را از واژه پهلوى آسِل Asel به معناى اول ، نخست ، ابتدا برداشته و معرب نموده و ساخته اند : أصل ، اصیل ، اصالة ، اصول و . . . همتایان آن به پارسى مى شود بونیشت/بونیشBunisht
...
[مشاهده متن کامل]

/Bunish ( پهلوى: بونیشتیهْ : اصالت ) و اِریهْ/ایریهْ irih / Erih ( پهلوى: اصالت ، نجابت ، آریایى بودن ) ، گوهر Gohar ( پهلوى: نژاد ، اصالت ، دات ) ، گوهریکیهْ Goharikih ( پهلوى: اصالت مندى ، اصیل/اصلى بودن ) ، اِرتَنیهْ Ertanih ( پهلوى : اصالت ، نجابت ) و ساخته ى
تومایش Tumayesh ( توما Tuma : پارسى باستان : اصل و ریشه + اِش ( مصدرساز ) = اصالت ، اصل مندى ) و آماتایش Amatayesh ( آماتا : پهلوى: اصیل + اِش ( مصدرساز ) = اصالت ، اشراف زادگى

این واژه عربی است و پارسی آن بونیش می باشد که از پهلوی بونیشتیْه گرفته شده است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس