هدف گیری کردن


    direct
    aim
    train
level

فارسی به انگلیسی

هدف گیری کردن با سلاح
train

مترادف ها

aim (فعل)
رسیدن، شمردن، دانستن، قراول رفتن، ارزیابی کردن، نایل شدن، به نتیجه رسیدن، قصد داشتن، هدف گیری کردن، نشانه گرفتن

target (فعل)
هدف گیری کردن

dispart (فعل)
جدا کردن، هدف گیری کردن، شکافتن، تقسیم شدن، منقسم کردن، جدا شدن

پیشنهاد کاربران


Point یکی دیگر از این معنی هدف قرار دارد ولی pointed گذاشته ی هدف قرار دارد
Thank you so much

بپرس