هدایت کردن


    direct
    lead
    navigate
    wave
    conduct
    steer
    to guide
    to lead

فارسی به انگلیسی

هدایت کردن اتومبیل
steer

هدایت کردن به راه راست
reclaim

هدایت کردن ناو
conn

مترادف ها

conduct (فعل)
بردن، اداره کردن، عمل اوردن، هدایت کردن

lead (فعل)
بردن، سوق دادن، رهبری کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، سرب پوش کردن، با سرب اندودن، بران داشتن

direct (فعل)
سوق دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، عطف کردن، متوجه ساختن، امر کردن، هدایت کردن، معطوف داشتن

rede (فعل)
هدایت کردن، حدس زدن

steer (فعل)
بردن، اداره کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، راندن

navigate (فعل)
هدایت کردن، کشتیرانی کردن

پیشنهاد کاربران

دیدگاه شماره 3:
"سوق" عربی شده "سوگ" در پارسی است که همان "سو" امروزی است. ( "و" در گذشته به شیوه "وگ" بوده است )
پس برابر "سوق دادن" می شود "سو دادن" و یا "سوگ دادن".
از این "سو دادن، سوگ دادن" میتوان برای جایگزین "هدایت کردن، مایل کردن" بکار برد.
...
[مشاهده متن کامل]

به جای "زاویه" میتوانیم واژه "سوگه" را به کار ببریم.
برای نمونه:
نادرست:اندازه این زاویه 75 است.
درست تَر:اندازه این سوگه 75 است.
بِدرود!

میتوان از واژه های "راهنمایی، راهگشایی، پَرَوی" به جای "هدایت، هدایت کردن" و "راهنما، رهگشا، پَرَوی کننده" به جای "هادی" بکار برد.
دو واژه نخستین برای هر دو واژه "هدایت، هادی" آشکار هستند ولی من درباره واژه سوم باید چیزی را عرض کنم:
...
[مشاهده متن کامل]

ما در زبان انگلیسی، واژه "transduction" را داریم که از دو بخش زیر ساخته شده است:
1 - trans:برابر "ترا" در پارسی امروزه و همچنین "پَر" در اوستایی. ( ما از اوستایی اش بکار بردیم )
2 - duction:در انگلیسی کهن برابر "رفتن، جنبیدن" است.
پس ما واژه "پَرَرفتن" و برای اینکه دو تا "ر" پشت هم آمده اند برای اینگه گویش بسیار سخت است یکی شان پاک می شود:
"تَرَفتَن"
می توانیم به جای "رفتن" واژه "روی" را برای آسانی بیشتر بیاوریم ( برابر هستند ) :
"تَرَوی"
پس این برای "هِدایت" است.
"هادی" هم برابر "هدایت کننده" است که برابر "پَرَوی کننده" می باشد.
بِدرود!

هدایت کردن
برابر پارسی:راهنمایی، راندن، کشاندن
هدایت کردن: نودن ( از پهلوی )
رهنمودن
راهنمایی کردن
هدایت کردن: اندر پهلوی برابرانش هستند:
( lead ) ، ( conduce ) ، ( instruct ) ، ( guide ) برابر پهلوی آنان.
۱ - هاچیدن: هاچید، هاچیده، هاچ، هاچش ( نام کارواژه ) ( Hačidan ) .
۲ - هاختن: هاخت، هاخته، هاز، هازش ( نام کارواژه ) ( Hāxtan ) .
...
[مشاهده متن کامل]

۳ - ویتاردن: ویتارد، ویتارده، ویتار، ویتارش ( نام کارواژه ) ( witardan ) .
۴ - فْرَنآفتن: فْرَنآفت، فْرَنآفته، فْرَنآم، فْرَمآمش ( نام کارواژه ) ( Franāftan ) .
۵ - زآمِینیدن:زآمِینید، زآمِینیده، زآمِین، زآمِینش ( نام کارواژه ) ( Zāmēnidan ) .

هادی. . . . هدا. . . . راهنمایی. . . .
ارشاد دادن ؛ ارشاد کردن :
خدایا چون مرا در عاشقی ارشاد میدادی
چه می شد اندکم از بیوفائی یاد میدادی.
سلیم.
راهبری
ارشاد

بپرس