عارف

/~Aref/

    gnostic
    learned
    possessing knowledge
    mystic
    learned person

مترادف ها

mystic (اسم)
سالک، عارف، اهل سر، اهل تصوف، متصوف

gnostic (اسم)
عارف

wise person (اسم)
عارف

knowing (صفت)
با هوش، دانا، کاردان، فهمیده، عارف، زیرکانه، با ادراک

wise (صفت)
فکور، معقول، دانا، عاقل، با خرد، پر مایه، عارف، خردمند، فرزانه

learned (صفت)
فاضل، دانا، عالم، عارف، فضلا، قاضل، طالب علم

پیشنهاد کاربران

عارف عارف کیا ( زادهٔ ۱۹ مرداد ۱۳۱۹ ) خواننده موسیقی پاپ اهل ایران است. عارف حدود ۹۰۰ ترانه خوانده که افزون بر فارسی به زبان ها و لهجه های مختلف اجرا شده اند.
عارف از پدر و مادری با اصالت اردبیلی در تهران متولد شد. مادرش متولد و ساکن باکو بود و در دانشگاه مسکو رشتهٔ دندانپزشکی را گذرانده بود؛ مادربزرگش نیز اُپرا می خواند و علاقهٔ فراوانی به اشعار به آذری برگردانده شدهٔ نظامی و خاقانی داشت. با شروع جنگ جهانی دوم بسیاری از خانواده های ایرانی به جنوب ارس ( ایران ) کوچانده شدند. پس از این کوچ اجباری مادرش مجبور شد دانشگاه را نیمه کاره رها کند، او با پسر عموی خود ازدواج کرد و نتیجه این ازدواج عارف بود. پدرش رانندهٔ کامیون بود که در آن زمان از مشاغل سخت و مهم محسوب می شد. خیلی زود به دلیل اختلاف در طرز تفکر، پدر و مادرش از هم جدا شدند و عارف مجبور شد که دور از محبت مادرانه، در کنار نامادری زندگی نماید. قحطی و کمبود مواد غذایی ( به دلیل وقوع جنگ جهانی دوم ) و کم توجهی به بهداشت، باعث شیوع بیماری هایی در ایران شده بود که عارف نیز به دلیل همین امراض و همچنین کمبود توجه و مراقبت مادرانه، به مریضی سختی دچار شد. به همین خاطر مادرش توانست سرپرستی او را بگیرد. عارف خواهر و برادرهای دیگری به نام های محمدرضا، علیرضا و شهرزاد نیز دارد. مادر عارف دیگر ازدواج نکرد.
...
[مشاهده متن کامل]

عارف ۳ ساله بود که زندگی تازه ای را در کنار خانوادهٔ مادرش ( در خیابان نادری، کوچهٔ شیروانی؛ در چهارراه استانبول ) آغاز کرد. زبان اول در این خانواده آذری بود، حتی پدر بزرگ و مادربزرگش زبان فارسی بلد نبودند. شرایط زندگی آن ها از نظر مالی چندان خوب نبود اما همه تلاش می کردند که کانون خانواده گرم باشد، تنها دلخوشی این خانواده گوش دادن به یک رادیوی لامپی با مارک AGA بود که همیشه بر روی موج رادیو بادکوبه تنظیم شده بود. این رادیو هر روز از ساعت ۶ صبح تا شب روشن بود که مشتری اصلی آن دایی اش بود. از این رادیو علاوه بر آهنگ های آذری و غربی، گاهی نیز اُپراهای معروف اروپایی پخش می شد. مشهورترین خوانندگان آذری که رادیو بادکوبه صدای آن ها را پخش می کرد عبارت بودند از: رشید بهبودوف، بُلبل، گل آقا، شوکت و فاطمه. این ها اساتیدی بودند که صدایشان تعلیم دیده بود و هیچ گاه «خارج» نمی خوانند. همین امر باعث شد تا عارف مخفیانه از این استادان تقلید کند و ناخودآگاه «درست خواندن» و «میزان خواندن» و «کوک خواندن» را فرا بگیرد.

عارفعارفعارفعارفعارفعارف
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/عارف_(خواننده)
عارف به زبان سنگسری
با خِدا ba kheda
خِلی خِدایی KHELY KHEDAIY
با مّعرفت ba merefet
عاقّل aghel
صاحِب دّل saheb dal
با معنویت ba nenevit
عارف گر از جام می نابش لبریز است
ز لبریز جام بر دیگران خیر در آویز است
...
[مشاهده متن کامل]

از خود ساختی عارف در عشق شورانگیز است
ز پرتو عشق عارف، پیروش پیام انگیز است
عارف نه چون زاهد بر کنجی آویز است
ز حس برتر و رنگ الهی در جامعه شور انگیز است
ز عرفانش در خدمت خلق بودن او را مقام انگیز است
عارف نه زاهد و صوفی گوشه نشین از معنویت او خلق لبریز است
پارسی سالکان ره حقیقت ز هفت جان عشق سوی یار دل انگیز است
ز خود سازی رها از نفس، عارف در پرتو معنویت یار با عشق لبریز است

دانا
ربانی
صاحب دل
صاحب نظر. [ ح ِ ن َ ظَ ] ( ص مرکب ) باریک بین. روشندل. آگاه. بینا. دیده ور. بصیر. باهوش. آنکه به چشم دل در کارها نگرد :
نیست برِ مردم صاحب نظر
خدمتی از عهد پسندیده تر.
نظامی.
پادشاهی بود و او را سه پسر
...
[مشاهده متن کامل]

هر سه صاحب فطنت و صاحب نظر.
مولوی.
پس دو چشم روشن ای صاحب نظر
بهتر از صد مادر است و صد پدر.
مولوی.
مرغ جایی که علف بیند و چیندگردد
مرد صاحب نظر آنجا که کرم بیند و جود.
سعدی.
آن نه صاحب نظر بود که کند
از چنین روی در بروی فراز.
سعدی.
وصل خورشید به شب پرّه اعمی نرسد
که در این آینه صاحب نظران حیرانند.
حافظ.
دوستان عیب من بیدل حیران مکنید
گوهری دارم و صاحب نظری میجویم.
حافظ.
بنمای به صاحب نظران گوهر خود را
عیسی نتوان گشت به تصدیق خری چند.
صائب.
|| جمال پرست. آنکه از نظر به جمال خوبان لذت گیرد بی نظر ریبة :
گروهی نشینند با خوش پسر
که ما پاکبازیم و صاحب نظر.
سعدی.
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظراست
عشق بازی دگر ونفس پرستی دگر است.
سعدی.
سهل بود آنکه به شمشیر عتابم میکشت
قتل صاحب نظر آن است که قاتل برود.
سعدی.
میان عاشقان صاحب نظر نیست
که خاطر پیش منظوری ندارد.
سعدی.
هر کس به تعلقی گرفتار
صاحب نظران به روی منظور.
سعدی.
گوشه چشم رضائی به مَنَت باز نشد
این چنین عزت صاحب نظران میداری.
حافظ.
در خیال اینهمه لعبت به هوس میبازم
بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد.
حافظ.
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سَری نیست که نیست.
حافظ.
|| عارف :
بفرمود صاحب نظر بنده را
که خشنود کن مرد دَرْمَنده را.
سعدی.
که صاحب نظر بود و درویش دوست
هر آن کاین دو دارد ملک صالح اوست.
سعدی.
|| بلندهمت. عالی طبع. ضد تنگ نظر :
کوته نظران را نبود جز غم خویش
صاحب نظران را غم بیگانه و خویش.
سعدی.
نظر آنانکه نکردند بدین مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند.
سعدی.

Aref نوشته میشه
بیش آگاه
اسم: - عارف به انگلیسی Aref ویا Areaf نوشته میشود.
در لغت: - دری به معنی ( خدا شناس ) ، ( دانا )
تشکر فراوان.
۱_ دانا ، اگاه
۲_ خداشناس
آگاه /دانا
مرددانا. خداشناس . دورازگناه. آرامش دهنده
عارف یعنی عالم ، دانا ، سالک ( پیش رونده ) صوفی ( دردی در دل صدف ) ، درویش توانگر ، مهربان، دلسوز، دل از عیب صاف، زیبایی پنهان، دل از فریب و هوس پاک ، بی ریا ، عارف یعنی ارامش
یعنی روشن - آشکار
یعنی آشکار - آشکار کننده - روشن
خداشناس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس