صحرا

/sahrA/

    desert
    field
    waste
    wilderness

مترادف ها

desert (اسم)
شایستگی، صحرا، بیابان، دشت، استحقاق

field (اسم)
زمین، صحرا، میدان، پهنه، عرصه، رشته، دایره، مرغزار، دشت، مزرعه، کشتزار

champaign (اسم)
صحرا، میدان جنگ، زمین مسطح، زمین مرتفع، دشت، جلگه

wilderness (اسم)
صحرا، بیابان، سرزمین نامسکون و رام نشده

wild land (اسم)
صحرا، بیابان، زمین بایر و لم یزرع

agro- (پیشوند)
کشاورزی، خاک، صحرا

پیشنهاد کاربران

هامون, دشت, قاع , راغ, بیابان, بادیه
در جدول روزنامه خراسان معنی صحرا را پارکه نوشته بود. که متاسفانه هرچه جستجوکردم نتیجه ای نگرفتم. اگردرست است تائیدنمائید. ممنون. محمد
واژه صحرا
معادل ابجد 299
تعداد حروف 4
تلفظ sahrā
ترکیب ( اسم ) [عربی: صحراء، جمع: صَحارِیّ]
مختصات ( صَ ) [ ع . صحراء ] ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
صحرا به معنی دشت هم میتونه باشه
صحرا
هامون
صحرا در لغت به معنی زرد رنگ می باشد.
دکتر کزازی در مورد واژه ی "صحرا " می نویسد : ( ( صحرا در تازی صحراء؛ بیابان؛ در پارسی بیشتر در معنی دشت، هامون به کار برده می شود. ) )
( ( رخسار صبح پرده، به عمدا برافکند
...
[مشاهده متن کامل]

راز دل زمانه، به صحرا برافکند ) )
برگردان بیت: بامداد آگاهانه و به خواست، رویبند از چهره برمی گیرد؛ روز می دمد خورشید آشکار می شود؛ و بدین سان، راز دل زمانه از پرده به در می افتد.
( رخسار صبح ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۷۲، ص ۲۷۴ )

لرد
صحراوات. [ ص َ ] ( ع اِ ) ج ِ صحراء. رجوع به صحراء شود.
گوزرا از مدرسه نگریز بیا به مدرسه ببرمت تا شاید کمتر زر بزنی
صحرا اسم قشنگیه معنیشم میشه بادیه. . . بیابون و. . . . ما خودمون تو روستا زندگی میکنیم واسه همینم بیابون زیاده اینجا 🌹🌹🌹 واقعا روستا خیلی خوبه من از روستا خوشم میاد دوس دارم همیشه روستا باشم
بیابان ، دشت
بادیه، بیابان، تیه، دشت، راغ، فلات، وادی
من یه جایی دیدم به معنی یه رنگی و صاف وسادگی هم میشه منتهی معنی مجازیش
صحرا=چول ( بیابان ) و معنی دیگر صحرا=پس فردا در گویش تاتی
حروف ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) مخصوص زبان عربی است. و در هیچ زبان دیگری وجود ندارد. . . . کلمات تورکی را عمدا با این حروف می نویسند. و به کلمات تورکی هویت عربی ( اربی ) می دهند. مثل صحرا=سه را ( بر وزن ، اوزرا
...
[مشاهده متن کامل]
( عذرا ) ، زهرا، ، سارا ودارا، خارا، ( اصلان=اسلان ) ، ( حوله=هوله ) ، ( صابون=سابین ( فعل سابیدن فارسی از سابین تورکی گرفته شده است ) ، ( عقاب=اوقاپ ( قارتال ) ) ، ( عور اباد=اور آباد ( بر وزن اورمیه، شهر اورمچی تورکستان ) ، ( باباطاهر عریان=اوریان بر وزن دریان شبستر )

دشت
بادیه
بیابان
و همچنین از دیگر معانی صحرا بنظرم، شکست ناپذیر ومغلوب نشدنی و کسی ک هرگز نمیمیرد.
باتوجه ب اینکه صحرا درعربی ب معنی جای بی آب و علف بیان شده، پس کسی ک درآن شرایط باشه شکست ناپذیره و مغلوب نشدنی وهرگز نمیمیره.
من یجامعنی صحرا رو فراخ و گشاد خوندم، ک فراخ یعنی برهان، وازمعانی برهان:حجت روشن، دلیل قاطع ومنطق بود ک میشه بنظر من از چندمعانی متعددبرای صحراهم معنی کرد. وهمچنین فردی ک قاطع هست ومنطقی. نظر باقی دوستاااان چیه!؟لطفا اگ کسی نظری داره بگه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس