take on

/teɪk ɑn//teɪk ɑn/

1- به خود گرفتن، شکل گرفتن، رنگ گرفتن، قوام گرفتن 2- استخدام کردن، به کار گرفتن 3- به عهده گرفتن، تقبل کردن 4- به مبارزه طلبیدن، از پس کسی یا چیزی برآمدن، مقابله کردن

جمله های نمونه

1. Don't take on more than you can handle.
[ترجمه علی فرشته] بیشتر از چیزی که میتونی مدیریت کنی مسئولیت قبول نکن
|
[ترجمه ...] در آوردن لباس
|
[ترجمه بهنام] بیش از ان چیزی که می توانی انجام دهی، قبول مسئولیت نکن.
|
[ترجمه گوگل]بیش از توان خود را بر عهده نگیرید
[ترجمه ترگمان]بیش از اون چیزی که میتونی تحمل نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He is always ready to take on heavy responsibilities.
[ترجمه گوگل]او همیشه آماده پذیرش مسئولیت های سنگین است
[ترجمه ترگمان]او همیشه آماده است مسئولیت های سنگینی را به عهده بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No other organisation was able or willing to take on the job.
[ترجمه بهنام] هیچ سازمان دیگری مایل به انجام ان کار نبود.
|
[ترجمه مهدی زارع] سازمان دیگری قادر یا مایل به تقبل این شغل نبود
|
[ترجمه گوگل]هیچ سازمان دیگری قادر یا تمایلی به انجام این کار نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ سازمان دیگری قادر به انجام این کار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't take on more than you can.
[ترجمه عماد] بیش از حد توانت به عهده نگیر
|
[ترجمه بهنام] بیش از توانت قبول مسئولیت نکن.
|
[ترجمه گوگل]بیش از آنچه می توانید به عهده نگیرید
[ترجمه ترگمان]بیش از حد توان تحمل نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Why did you take on this assignment if you're so busy?
[ترجمه گوگل]اگر اینقدر سرتان شلوغ است، چرا این وظیفه را بر عهده گرفتید؟
[ترجمه ترگمان]اگه سرت شلوغ بود چرا این ماموریت رو قبول کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The vice-president must now take on the mantle of supreme power.
[ترجمه گوگل]معاون رئیس جمهور اکنون باید ردای قدرت برتر را به تن کند
[ترجمه ترگمان]معاون رئیس جمهور باید در حال حاضر شنل قدرت خارق العاده را بر عهده بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nobody was keen to take on such a thankless task.
[ترجمه علی فرشته] هیچ کسی مایل نبوداون کارهای بی مزد و تشکر انجام بده
|
[ترجمه بهنام] هیچکس مایل به انجام ان کار بی مزد و مواجب نبود.
|
[ترجمه گوگل]هیچ کس مشتاق انجام چنین وظیفه ناسپاسی نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ کس مشتاق نبود چنین وظیفه ای را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She refused to take on the traditional woman's role.
[ترجمه گوگل]او از پذیرفتن نقش زن سنتی امتناع کرد
[ترجمه ترگمان]او از پذیرفتن نقش زن سنتی خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is up to Europe to take on the mantle of leadership in environmental issues.
[ترجمه گوگل]این به اروپا بستگی دارد که ردای رهبری در مسائل زیست محیطی را بپذیرد
[ترجمه ترگمان]این به اروپا بستگی دارد تا پوشش رهبری در مسائل زیست محیطی را به عهده بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I don't feel ready to take on new responsibilities.
[ترجمه گوگل]احساس نمی‌کنم برای مسئولیت‌های جدید آماده باشم
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم آمادگی پذیرفتن مسئولیت های جدید را ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I only take on work that excites me, even if it means turning down lots of money.
[ترجمه همتا] من فقط کارهایی را انجام می دهم که مرا هیجان زده می کند، حتی اگر به معنای رد کردن پول زیاد باشد.
|
[ترجمه بهنام] من فقط کاری را می پذیرم که برای من شوق اور باشد، حتی اگر به معنای رد کردن پول زیاد باشد.
|
[ترجمه گوگل]من فقط کارهایی را انجام می دهم که مرا هیجان زده می کند، حتی اگر به معنای رد کردن پول زیاد باشد
[ترجمه ترگمان]من فقط کاری را انجام می دهم که مرا تحریک می کند، حتی اگر به معنای واقعی کردن کلی پول باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We can't take on any more work-we're fully stretched as it is.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم بیشتر از این کار را انجام دهیم - ما کاملاً در حالت کشش هستیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی تونیم بیشتر کار کنیم - ما کاملا کش و قوسی داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He now felt ready to take on the role of director.
[ترجمه گوگل]او اکنون احساس می کرد که آماده است نقش کارگردان را به عهده بگیرد
[ترجمه ترگمان]اکنون احساس می کرد که حاضر است نقش مدیر را ایفا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Empty houses quickly take on a forlorn look.
[ترجمه گوگل]خانه های خالی به سرعت ظاهری مهجور به خود می گیرند
[ترجمه ترگمان]به سرعت خانه های خالی را به سرعت تماشا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Democrats were reluctant to take on a president whose popularity ratings were historically high.
[ترجمه همتا] دموکرات ها تمایلی به رویارویی با رئیس جمهوری نداشتند که میزان محبوبیت آن از نظر تاریخی بالا بود.
|
[ترجمه بهنام] دموکرات ها مایل به رویاروئی با رئیس جمهوری که تاریخا از میزان محبوبیت بالائی برخوردار بود نبودند.
|
[ترجمه گوگل]دموکرات ها تمایلی به رویارویی با رئیس جمهوری نداشتند که میزان محبوبیت آن از نظر تاریخی بالا بود
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها تمایلی به انتخاب رئیس جمهور نداشتند که میزان محبوبیت آن ها به طور تاریخی بالا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حقوق] تعهد کردن
[ریاضیات] پذیرفتن، قبول کردن، داشتن، حاصل شدن، اختیار کردن

انگلیسی به انگلیسی

• accept (responsibility); occupy, cause to work; deal with

پیشنهاد کاربران

اختیار کردن، گُزیدن
استخدام کردن
تحویل گرفتن ، وارد کردن
بارگیری کردن .
The ship took on cargo in bandar abbas
کشتی بار را در بندر عباس بارگیری کرد 🤔
This phrase means to willingly accept or confront a task, problem, or challenge.
پذیرش یا مقابله کردن با یک کار، مشکل یا چالش.
مثال؛
I’m ready to take on this project and give it my best.
...
[مشاهده متن کامل]

In a sports context, a coach might say, “We need to take on our opponents with confidence and determination. ”
A person might say, “I’m not afraid to take on any obstacle that comes my way. ”

( فوتبال )
۱. رویاروشدن ، تقابل یا به مصاف هم رفتن دو تیم
۲. زمانی که یک بازیکن ، بازیکن حریف را جا میگذارد یا دریبل میکند هم از این فعل استفاده میشود
- به مثالها دقت کنید
‘To take on , has a couple of meanings in football. The first is when a team plays another, we can say the team takes on the other team. So, for example, this weekend Arsenal took on Aston Villa in the FA Cup. Another meaning of to take on is when a player, usually an attacking player, attempts to dribble past an opponent, they take on the defender. For example, the winger took on the full back before crossing to the centre - forward. In this usage, the phrase can be split: the winger took the full back on.
...
[مشاهده متن کامل]

به کار بردن، استفاده کردن
دراُفتادن با کسی
i feel like i can take on with most powerful men after eating this pills!
بعد از مصرف این قرص ها احساس می کنم می تونم با قوی ترین مردها دربیافتم!
زیر یک خم چیزی را گرفتن/رفتن
در فوتبال یعنی دیدار کردن ، روبرو شدن، مسابقه دادن
Take on = Undertake
عبارت "take on" می تواند چندین معنا داشته باشد، بسته به ساقه جمله و متن مورد استفاده. در زیر چند تفسیر رایج برای "take on" را برای شما آورده ام:
به معنای "پذیرفتن" یا "قبول کردن":
She decided to take on the new job offer.
...
[مشاهده متن کامل]

( او تصمیم گرفت پیشنهاد شغل جدید را قبول کند. )
The team is looking for someone to take on the responsibility of project management.
( تیم به دنبال شخصی است که مسئولیت مدیریت پروژه را بپذیرد. )
به معنای "درگیر شدن" یا "مقابله کردن با":
The company has taken on a new competitor in the market.
( شرکت با رقیب جدیدی در بازار مقابله می کند. )
She's not afraid to take on any challenge that comes her way.
( او از هیچ چالشی که پیش رویش قرار می گیرد نمی ترسد. )
به معنای "به عهده گرفتن" یا "مسئولیت پذیرفتن":
He has taken on the role of team leader.
( او نقش رهبر تیم را به عهده گرفته است. )
The organization has taken on the task of addressing climate change.
( سازمان مسئولیت اقدام درباره تغییرات آب و هوایی را به عهده گرفته است. )
با توجه به متن و ساقه جمله، معنای "take on" می تواند متغیر باشد.

TAKE ON = to be responsible for
He's going to take on the new project.
She isn't taking on any new students at the moment.
Could you take on some extra work?
Take on
داشتن یا انجام دادن
Take on small habits داشتن عادت های کوچک
در رقابت های ورزشی یا امثال آن به معنای میزبانی کردن میباشد.
Celtics take on the Lakers in an important game in Boston.
( تیم بسکتبال ) سلتیکس ، لیکرز را در یک بازی مهم در باستن ( مقر سلتیکس ) میزبانی میکند.
- روی چیزی کار کردن
- درگیر چیزی شدن
- به کاری پرداختن
Don't try to take on too much : در این جمله معنی زیاده روی کردن می ده.
Blind spot takes on a more general meaning
در برگرفتن ، حاوی بودن
سرشاخ شدن با کسی
گوگل ترنسلیت در جایی ( تحمل کردن ) ترجمه کرده بود. ❤️
ترتیب کسی رو در رقابت یا مبارزه دادن
دهن کسی رو سرویس کردن
He is not that big, I could take him on.
اونقدراهم گنده نیست، میتونم ترتیبشو بدم.
ظاهر
My color shines and lights up my life
to take on a number
مقداری را اختیار کردن ( توسط یک متغیر در ریاضیات )
قائل شدن
تقبل کردن
پذیرفتن
Start to employ someone
:He took me on as an apprentice
برای کارآموزی استخدامم کرد ، به عنوان کارآموز من رو به کار گرفت .
@لَنگویچ

یعنی یک چالش رو که باهاش روبه رو بشی و بسیار تلاش می کنی که در اون موفق بشی مثلاً در آزمون تافل
She was screaming for my help but knew that i couldn't take on my boss
یعنی مواجه شدن - مقابله کردن و جلوی کسی وایسادن - رقابت کردن
به دوش کشیدن، به عهده گرفتن
تقابل کردن
شروع کردن یک شغل
Take on a job
ارائه دادن
به خود دیدن
once more took on the Wild West, and quickly made his mark on Texas folklore
یکبار دیگر غرب وحشی به خود دید. . . . .
https://americanfolklore. net/folklore/2010/07/el_muerto. html
✔️استخدام کردن
The number of staff we can take on will be determined by how much money we're allowed to spend
تعداد نفراتی که می تونیم استخدام کنیم بستگی دارد به اینکه چقدر پول مجازیم خرج کنیم
...
[مشاهده متن کامل]

✔️به دوش کشیدن - به عهده گرفتن - پذیرفتن - قبول
کردن ( کار، نقش، مسئولیت، بدهی و . . . )
. . .
In 1998, when the economic crisis forced most of the chaebol to cut back, Daewoo added 14 new firms to its existing 275 subsidiaries, in a year where the group lost a total of ₩550 billion ( equivalent to ₩876. 34 billion or US$775. 23 million in 2017 ) on sales of ₩62 trillion ( equivalent to ₩98. 79 trillion or US$87. 39 billion in 2017 ) . At the end of 1997, South Korea's four biggest chaebol had a debt of nearly five times their equity. While Samsung and LG cut back in the midst of the economic crisis, Daewoo took on 40% more debt

مقابله کردن مبارزه کردن
Look at the 73 year old Belarusian protestor who takes on riot police
معنی "به کاری پرداختن " هم میده .
به پایان رساندن، تمام کردن، از پس کاری بر آمدن، بر کاری فائق آمدن
( بر عهده ) گرفتن
( استخدام کردن ) - ( به کار ) گرفتن
( به خود ) گرفتن her face took on a fierce expression
( سوخت یا مسافر ) گرفتن

مواجه شدن، درگیر شدن
the compete with someone
رقابت کردن با کسی
۱، سوار شدن مسافران در کشتی یا هواپیما
۲، به عهده گرفتنِ مسولیت
۳، استخدام کردن
دست گرفتن
سه معنی کاربردی داره
1. مسئولیت پذیرفتن
2. استخدام کردن
3. لباس پوشیدن
Barcelona take on real Madrid
بارسلونا به مصاف رئال مادرید می رود
پوشیدن. در برگرفتن
به عهده گرفتن ، پذیرفتن ، قبول کردن
( کار، مسئولیت ) گرفتن - قبول کردن - پذیرفتن - بر عهده گرفتن
بر عهده گرفتن کار یا مسئولیت یا نقشی
به دوش کشیدن
1 - برداشتن یا گرفتن چیزی. ایده یا نظر کسی.
2 - مواجه شدن/رویارویی با چیزی
باور کردن، قبول داشتن، به عهده گرفتن، تعهد کردن، اذعان کردن ، تصدیق کردن، تن در دادن، گردن نهادن به، اشغال کردن ، به تصرف درآوردن، در تصرف داشتن، به خود اختصاص دادن، پرداختن به، سروکارداشتن با،
لی لی به لالا گذاشتن

با احساسات شدید برخورد کردن
احساسات به خرج دادن

مواجه شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٥)

بپرس