[ترجمه موسی] پیرمرد با یک گام برداشتن لنگان به سمت ما آمد.
|
[ترجمه گوگل] پیرمرد با راه رفتن به سمت ما آمد [ترجمه ترگمان] پیرمرد با قدم های تند به طرف ما آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: faltering or wavering due to lack of confidence, competence, or conviction. • متضاد: fluent, steady
- She stammered out a halting apology.
[ترجمه موسی] او یک معذرت خواهی دست و پا شکسته را با تته پته کردن به زبان آورد.
|
[ترجمه گوگل] او با لکنت زبان یک عذرخواهی متوقف کرد [ترجمه ترگمان] با لکنت گفت: [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Unsure of her English, she spoke in a halting manner.
[ترجمه موسی] او که از انگلیسی صحبت کردن خود مطمئن نبود ، به شکلی با لکنت صحبت کرد.
|
[ترجمه گوگل] او که از انگلیسی خود مطمئن نبود، با حالتی درنگ صحبت می کرد [ترجمه ترگمان] نامطمئن به انگلیسی گفت: [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a halting gait
گام برداری لنگان لنگان
2. a halting speech
سخن پر از تته پته
3. a unilateral halting of nuclear tests
متوقف ساختن یک جانبه ی آزمایش های اتمی
4. the young poet's halting verse
شعر ناموزون شاعر جوان
5. In a halting voice she said that she wished to make a statement.
[ترجمه گوگل]او با صدایی متوقف گفت که می خواهد بیانیه ای بدهد [ترجمه ترگمان]با صدای گرفته گفت که می خواهد یک بیانیه صادر کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The police were halting traffic on the parade route.
[ترجمه موسی] پلیس در حال توقف ترافیک در مسیر رژه بود.
|
[ترجمه گوگل]پلیس در حال توقف تردد در مسیر رژه بود [ترجمه ترگمان]پلیس ترافیک را در مسیر رژه متوقف کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Shyness made the boy speak in a halting manner.
[ترجمه موسی] کمرویی پسر باعث شد که به شکلی با لکنت صحبت کند.
|
[ترجمه گوگل]خجالتی باعث شد که پسر به حالت توقف صحبت کند [ترجمه ترگمان]خجالتی باعث شد که پسر با یک مکث کوتاه حرف بزند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He spoke quietly, in halting English.
[ترجمه موسی] او آرام و با مکث انگلیسی صحبت می کرد.
|
[ترجمه گوگل]او به آرامی و در سکوت انگلیسی صحبت می کرد [ترجمه ترگمان]او به آرامی حرف می زد و به زبان انگلیسی حرف می زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. None has succeeded in halting the spread of violence.
[ترجمه گوگل]هیچکدام نتوانسته است جلوی گسترش خشونت را بگیرد [ترجمه ترگمان]هیچ کدام موفق نشدند گسترش خشونت را متوقف کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The cancer research computer system crashed, halting vital research and ran up a bill of £000 making the calls.
[ترجمه گوگل]سیستم کامپیوتری تحقیقات سرطان از کار افتاد و تحقیقات حیاتی را متوقف کرد و یک صورتحساب هزار پوندی برای برقراری تماسها دریافت کرد [ترجمه ترگمان]سیستم کامپیوتری تحقیقات سرطان سقوط کرد، تحقیق حیاتی را متوقف کرد و یک اسکناس ۱۰۰۰۰ پوندی را راه اندازی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I watched the last one turn, slowly, halting before it was smoothed down.
[ترجمه گوگل]من آخرین چرخش را تماشا کردم، به آرامی، قبل از اینکه صاف شود متوقف شد [ترجمه ترگمان]آخرین حرکت را تماشا کردم، آرام، آرام، قبل از اینکه صاف شود مکث کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Halting in front of the mirror in the front room, the mirror that he had forced her to stare into, she winced.
[ترجمه گوگل]جلوی آینه در اتاق جلویی ایستاده بود، آینه ای که او را مجبور کرده بود به آن خیره شود [ترجمه ترگمان]در مقابل آینه در اتاق جلوی آینه ایستاد، آینه که او را مجبور کرده بود به او خیره شود، خود را عقب کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The initial, halting conversation would be about Masai bravery and the importance of showing no pain.
[ترجمه گوگل]گفتگوی اولیه و توقف در مورد شجاعت ماسایی و اهمیت عدم نشان دادن درد است [ترجمه ترگمان]صحبت اولیه و توقف در مورد شجاعت Masai و اهمیت نشان دادن هیچ دردی نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Four photographers scampered round the podium, halting to squint through their viewfinders and freeze the scene with their flashlights.
[ترجمه گوگل]چهار عکاس دور تریبون دویدند، و چشم از منظره یاب خود نگاه نکردند و صحنه را با چراغ قوههایشان منجمد کردند [ترجمه ترگمان]چهار عکاس از روی سکو فرار کردند و ایستادند تا نیمه بسته وارد شوند و با چراغ قوه صحنه را مسدود کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
غیر مداوم (صفت)
discontinuous, halting
سکته دار (صفت)
halting
مکی دار (صفت)
halting
انگلیسی به انگلیسی
• including frequent stops; term which means disabled in walking; crippled (offensive term) if you speak in a halting way, you speak uncertainly with a lot of pauses.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Pausing or hesitating, often due to uncertainty or nervousness ❌ 🔍 مترادف: Hesitant ✅ مثال: His halting speech reflected his nervousness about speaking in public.
Slow and hesitant, especially through lack of confidence; faltering. حالتی بین ماندن و رفتن/خواستن و نخواستن، بلاتکلیف.
بریده بریده
halting ( adj ) = مردد، نامطمئن، مرددانه، با تعلل، ( با مکث، دست و پا شکسته، با تته پته، با لکنت در مورد گفتار یا سخن ) در مورد راه رفتن ، ( لنگ، لنگان، معیوب، گاماس گاماس ) ، در مورد صدا ( گرفته، ناموزون ) ، توقف ... [مشاهده متن کامل]
Definition= متوقف کردن اغلب هنگام گفتن یا انجام کاری ، به خصوص به دلیل عصبی بودن یا دسپاچه بودن/ ( به عبارت دیگر گفتار یا حرکت ) کند ، متوقف شده و به طوری که بصورت مکرر آغاز می شود ، گویا فاقد اعتماد به نفس است ( تته پته افتادن در هنگام سخنرانی یا گفتار ) Examples: 1 - He spoke quietly, in halting English. او آرام و با مکث انگلیسی صحبت می کرد. 2 - His mind is clear, but his speech is slow and halting. ذهن او روشن است ، اما گفتار او کند و با لکنت است. 3 - The police were halting traffic on the parade route. پلیس در حال توقف ترافیک در مسیر رژه بود.
منقطع، ناپایدار، ناقص
دست و پا شکسته
مقطع
تته پته ( صفت است و مثلا به صورت halting speech می آید )