assuming

/əˈsuːmɪŋ//əˈsjuːmɪŋ/

معنی: لافزن، خود رای، متکبر، خود بین، از خود راضی، خود سر
معانی دیگر: پرمدعا، پرتوقع، زیاده خواه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: showing presumption or arrogance.
متضاد: unassuming
مشابه: free, overconfident

جمله های نمونه

1. an assuming friend is one who expects more than his due
دوست پرمدعا کسی است که بیش از حد خود طلب می کند.

2. The country's industry is assuming a new aspect.
[ترجمه گوگل]صنعت کشور جنبه جدیدی به خود می گیرد
[ترجمه ترگمان]صنعت کشور یک جنبه جدید را به خود گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. assuming it true, what should we do now?
[ترجمه محمد] فرض کنیم که این درست است، حالا باید چه کار کنیم؟
|
[ترجمه گوگل]با فرض اینکه درست باشد، حالا باید چه کار کنیم؟
[ترجمه ترگمان]اگر این حقیقت داشته باشه، حالا باید چکار کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You can pay by cheque, assuming of course you have a valid cheque card.
[ترجمه گوگل]البته با فرض داشتن کارت چک معتبر می توانید با چک پرداخت کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با چک پرداخت کنید، با این فرض که یک کارت چک معتبر دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I am assuming that the present situation is going to continue.
[ترجمه گوگل]من فرض می کنم که وضعیت فعلی ادامه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]من فرض می کنم که وضعیت فعلی ادامه خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Aren't you rather previous in assuming I am going to pay?
[ترجمه گوگل]آیا در این فرض که من قرار است پرداخت کنم، نسبتاً قبلی نیستید؟
[ترجمه ترگمان]تو تا حالا به این فکر نکردی که من قراره پول بدم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the courtroom everybody went into overdrive, assuming that there might well be a verdict soon.
[ترجمه گوگل]در دادگاه همه با این فرض که ممکن است به زودی حکمی صادر شود، بیش از حد به فکر فرو رفتند
[ترجمه ترگمان]در تالار دادگاه هر کسی دچار حمله شد، فرض را بر این نهاد که به زودی رای دادگاه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even assuming this to be in principle possible, it will not be achieved soon.
[ترجمه گوگل]حتی اگر اصولاً این امر امکان پذیر باشد، به این زودی محقق نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]حتی با فرض این که این امر در اصل امکان پذیر باشد، به زودی به دست نخواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We can all leave together assuming the others aren't late.
[ترجمه گوگل]همه با هم می توانیم با فرض اینکه بقیه دیر نشده اند برویم
[ترجمه ترگمان]همه ما می تونیم با هم بریم پیش هم فرض کنیم که بقیه دیر نکرده باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We'll leave on Tuesday -- always assuming the car's repaired by then.
[ترجمه گوگل]ما سه‌شنبه حرکت می‌کنیم - همیشه با فرض اینکه ماشین تا آن زمان تعمیر شده باشد
[ترجمه ترگمان]سه شنبه می ریم - - همیشه با فرض اینکه ماشین تا اون موقع تعمیر بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. "Assuming you're right," he said, "there's not much I can do about it, is there?".
[ترجمه گوگل]او گفت: «با فرض اینکه حق با شما باشد، کار زیادی نمی توانم در مورد آن انجام دهم، درست است؟»
[ترجمه ترگمان]او گفت: \"با فرض اینکه حق با شما باشد، کاره ای زیادی از دستم بر نمی آید، هست؟\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Assuming that you get a place at university, how are you going to finance your studies?
[ترجمه گوگل]با فرض اینکه در دانشگاه جایی بگیرید، چگونه می خواهید هزینه تحصیل خود را تامین کنید؟
[ترجمه ترگمان]با فرض اینکه شما در دانشگاه جایی پیدا می کنید، چگونه به تحصیل خود ادامه می دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You were mistaken in assuming it.
[ترجمه گوگل]شما در این فرض اشتباه کردید
[ترجمه ترگمان] تو اشتباه فکر می کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Assuming this means we are near a final draft we should meet to discuss cover design.
[ترجمه گوگل]با فرض اینکه این بدان معنی است که ما به یک پیش نویس نهایی نزدیک هستیم، باید برای بحث در مورد طراحی جلد ملاقات کنیم
[ترجمه ترگمان]با فرض این که این به این معنی است که ما نزدیک به یک پیش نویس نهایی هستیم که باید برای بحث درباره طراحی پوشش ملاقات کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. And you took too much for granted by assuming your audience was familiar with sponges.
[ترجمه گوگل]و شما با این فرض که مخاطبان شما با اسفنج ها آشنا هستند، خیلی چیزها را بدیهی فرض کردید
[ترجمه ترگمان]و با این فرض که مخاطبین خود را با اسفنج ها آشنا کرده اید، بیش از حد به آن توجه کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لافزن (اسم)
assuming, boaster, gabber, bouncer, braggart, bragger, idol, gascon, larrikin

خود رای (صفت)
absolute, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, obstinate, arrogant, assuming, presuming, willful, froward, peremptory, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

متکبر (صفت)
perky, arrogant, proud, haughty, conceited, swaggering, imperious, assuming, assumptive, disdainful, high-handed

خود بین (صفت)
presumptuous, vain, arrogant, egocentric, smug, assuming, bumptious, stuck-up

از خود راضی (صفت)
presumptuous, smug, assuming, bumptious, cocky, overbearing, complacent, presuming, self-complacent, self-satisfied, self-pleased

خود سر (صفت)
resistant, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, intractable, assuming, presuming, willful, intrepid, fearless, froward, untoward, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

انگلیسی به انگلیسی

• presumptuous, arrogant, haughty, conceited
supposing, taking for granted; appropriating, adopting
you use assuming or assuming that when you are supposing that something is true, so that you can think about what the consequences would be.

پیشنهاد کاربران

درباره دیدگاه، نگرش و . . . به معنی پذیرفتن، اخذ کردن، داشتن، در اختیار گرفتن
فرض کردن
Fhranyd. green
مفروض و مقبول گرفتن چیزی
فرض میکنند
فعل است و صفت ندارد
با این فرض که، با این احتمال که
مستلزم
با فرض اینکه
فرض کنیم

بپرس